گفتیم دوره ی سلجوقیان را دوران اوج تمدن تورکی – اسلامی دانست. سلجوقیان نقطه ی عطفی در تاریخ ترکان جهان هستند. دوره ی سلجوقیان دوران تسامح دینی و تساهل عقیدتی هم محسوب می شود و لذا مذاهب مختلف اسلامی در کنار یکدیگر به گسترش و توسعه ی عقاید اسلامی موفق می شوند و آزادی اندیشه و دین سبب خلق تفکران مترقی می گردد. در این عصر ادبیات وسیله ای راحت و مطمئن برای بیان اندیشه هاست و لذا شعر و هنر اوج می گیرد و اندیشمندان از هنر شعر برای بیان تفکرات خویش سود می جویند و بدین منوال ادبیات نضج گرفته و صدها کتاب و دیوان اشعار آفریده می شود. نگارش کتابهای مختلف در عرصه های گوناگون در دوران سلجوقی حائز اهمیت است.
قبل از سلجوقیان، اوغوزها در تشکیل دولت یابغوی اوغوز مشارکت داشته اند. یعنی یابغوها در دوره ی تورکیش و آشیناها توسط یابغوها اداره می شدند. دو مقام عالی داشتند: یکی کؤل ارکین و دیگری سوباشی. کؤل ارکین مقام خاقانی داشت و سوباشی وزیر یابغو بود. (اوغوزلار، ص ۹۹). این موضوع در کتیبه های اورخون نیز وارد شده که قابل بررسی است. در حکومت یابغوهای اوغوز عناوینی مانند ینال یا اینال و ترخان وجود دارد. خوارزمی هم در کتاب مفاتیح العلوم، (چاپ لیدن، ۱۹۶۸ با تصحیح گ. فون فلوتن ص ۱۲۰)
فرزندان سلجوق با قاراخانیان در سال ۹۴۲ یا ۳۳۱ همکاری می کنند وقتی قاراخانیان، سامانیان را منقرض کردند جای آنان را پر کردند. (سال ۹۹۲م). سپس از ماوراءالنهر بطرف خراسان آمدند و رفته رفته به داخل قلمرو غزنوی نیز نفوذ کردند.
تاسیس سلجوقیان در تاریخ یک نقطه ی عطف بشمار می آید و تمام دنیا ترکان را احساس می کنند. زیرا در تاریخ جهان نقش بزرگی را ایفا می کنند و در آسیا محبوس نشده اند.
ترکان اوغوز در تشکیل امپراتوری گؤک-ترک، نقش برجسته و جایگاه مهمی را دارا بودند. اوغوزها در سده های نخستین میلادی در شمال آذربایجان و در داخل اتحادیه ی ترکان خزر حضور داشتند و تجربیات ارزشمندی در شهرسازی و مدنیت یکجانشینی کسب کرده بودند بطوری که طرح ساخت معابد، از جمله کنیسه و کلیسا و مساجد را از آنان داریم (آلتونگؤگ، ایران و توران در کشاکش تاریخ، ترجمه: پرویز زارع شاهمرسی، ۱۳۹۴، ص ۱۷۲) ). نوشته های کتیبه ی اورخون نیز از حضور اوغوزها در آذربایجان خبر می دهد.
سلجوق فرزند دقاق یا تقاق است. دقاق به تمریالیغ – (دمیر یای) که به معنای کمان آهنین است، شهرت داشت و با واسطه ی ۳۳ نسل، به افراسیاب بن پشنگ (شاه اساطیری توران) میرسانند. سلجوق به دین اسلام گروید و مذهب حنفی اختیار نمود. عدهای از محققان به خاطر اسامی فرزندان سلجوق که عبارتند از میکائیل، موسی و اسرائیل، او را یهودی یا مسیحی میدانند. سلجوق، در سن ۱۰۰ سالگی و در شهر جند وفات یافت.
سلجوقیان با علی تکین یکی از خاقانهای قراخانیان همکاری کردند و او را در تصرف بخارا در سال ۴۱۱ هجری، یاری رساندند و طغرل با دختر علی تگین ازدواج کرد و جایگاهی ممتاز در حکومت قاراخانیان یافتند.
طغرل در تاریخ ۴۲۹ هجری، وارد نیشاپور شد و سلطنت را آغاز کرد. مقامش مورد تأیید خلیفه عباسی قرار گرفت و خطبه به نامش خواند. طغرلبیک در سال ۴۳۳ به شهر ری وارد شد و این شهر را بهپایتختی برگزید و سرانجام در ۴۵۵ هجری بعد از ۲۶ سال سلطنت در سن هفتاد سالگی درگذشت.
آلپ ارسلان با هر گونه خرافه ای در تضاد بود و مخالفت می کرد
ملکشاه پسر آلپارسلان، بعد از مرگ پدرش به سلطنت دست یافت. او موفق به توسعه سرزمینهای تحت سلطه سلجوقیان شد و به علت گسترش حکومت سلاجقه، ملکشاه، کشور را به ایالات و ولایات مختلف تقسیم کرده بود و هر ولایت را یکی از شاهزادگان، امراء یا اتابکان اداره میکرد.
از دیگر سلاطین سلجوقی مطرح در تاریخ، سلطان برکیاریق است که در ۱۳ سالگی به سلطنت رسید و در ۲۵ سالگی نیز درگذشت. سیاست های توطئه افکنانه ی تاج الملک در زوال سلجوقیان بی تاثیر نبوده است. با اینحال برکیاریق توانست بر رقیبان غلبه کند و یکپارچگی سرزمینش را حفظ کند. بُرکیاریق به معنی دارنده ی تاج نورانی است.
سلطان سنجر هم ۱۳ ساله به قدرت رسید و ۶۰ سال حکومت کرد. اما بعد از او، برخی از امرای سلاجقه و اتابکان در نواحی مختلف کمکم قدرت مستقلی برای خود به دست آوردند و حکومتهای محلی در دل قلمرو سلجوقیان به وجود آوردند از جمله سلاجقه کرمان از سال ۴۳۳ ق. به استقلال در کرمان حکومت کردند. اتابکان دمشق (۴۹۷-۵۴۹)، اتابکان موصل(۴۶۸-۵۲۱)، اتابکان آذربایجان (۵۴۱-۶۲۶) و اتابکان فارس (۵۴۳-۶۸۴). امیر یاقوتی (یاقوتی برادرزاده ی طغرل بوده است) آذربایجان را مرکز حکومتی خود قرارداد. امیریاقوتی از توانمندترین امیران سلجوقی بوده و بخش مهم کشور سلجوقی یعنی آذربایجان را بدو سپردند. البته پروفسور هوتسما کتاب ارزشمندی در باره ی سلجوقیان دارد. (مارتین تئودور هوتسما – دانشمند هلندی است – ۱۸۵۱ الی ۱۹۴۳ – از نویسندگان دانشنامه ی اسلام).
در همین زمان، در خوارزم نیز خوارزمشاهان (۴۹۰-۶۲۸) که قبلا زیردست سلجوقیان بودند با ضعف این سلسله، بر سر کار آمدند که بعداً حکومت مستقل خود را تشکیل دادند و امپراتوری خوارزمشاهیان را بنا کردند.
اما آنچه باید گفت وجود عالمان بزرگ و حمایت سلاطین سلجوقی از آنهاست. عالمان ترک زبان زیادی نیز در دربار آنان بوده اند. امیر اینانجی بیگ، توتماج بیگ از عالمانی هستند که تاریخ سلجوقی را از سال ۳۷۵ به بعد نوشته اند؛
سالار ترکان، ابراهیم اینال و ایتگین از وزیران سلطان طغرل هستند که رابط بین سلسله ی سلجوقی با قاراخانیان امپراتوری همسایه بوده اند
حاجب عبدالرحمن الاغاجی مشاور آلپ ارسلان و حاجب قوماج مشاور سلطان ملکشاه مشورتهای خوبی برای آنان ارائه می دادند که از عالمان ترکزبان برجسته ی دربار سلجوقی شمرده می شدند.
لازم است در اینجا از دانشمند، اوزان و بزرگی بنام شیخ حسام الدین اینانج یاد کنم. شیخ حسام الدین اینانج یک اوزان در دربار چاغری بیگ بوده است. او تاریخ را بصورت داستان روایت می کرد و از تولد حضرت آدم تا زمان چاغری بیگ را بصورت داستان و شفاهی تکرار می کرد. در روایت او شجره ی ترکان بویژه شجره ی سلجوقیان بزیبایی تمام بیان شده است و ابوطاهر خاتونی این روایت ها را در کتاب ملک نامه به فارسی ترجمه کرده است. کتاب ملک نامه در طول تاریخ توسط بسیاری از مورخان مورد استناد قرار گرفته و از روایت آن بهره برده اند مورخانی چون ابن اثیر در کتاب تاریخ الکامل، ابن العبری در کتاب مختصرالدول؛ صدرالدین علی حسینی در کتاب “زبده التواریخ”، ابن طقطقی در “تاریخ فخری”، ابن خلدون در العبری، میرخواند در روضه الصفا، د دیگران ؛ همچنین رشیدالدین فضل اله همدانی در جامع التواریخ و امیرعلی شیر نوایی در کتاب های خود بدان استناد کرده اند. کار بدینجا حتم نشده بلکه امروز پژوهشگران شرق و غرب از اطلاعات آن بهره ها برده اند همچون کلاد کائن مورخ و پژوهشگلر فرانسوی (۱۹۰۹ – ۱۹۹۱) استاد دانشگاه استراسبورگ و میشیگان و یکی از نویسندگان تاریخ کمبریج، پروفسور ابراهیم قفس اوغلو، محمد آلتای کؤیمن و دیگران از این زمره اند. تاریخ ایران کمبریج آبرویی برای ایرانشهریها نگذاشته است چون اشارات فراوانی بدینت کتاب ارزشمند و تاریخی دارد و از نابودی آن توسط عده ای ضدفرهنگ سخن رانده است. نابودی این چنین کتابهایی تنها خیانت طرفداران این تئوری ضدبشری را عیان می کند و هنوز فرهاد حکیم زاده ها دارند آبروی نداشته ی این تئوری پردازان را برملا می کنند.
ملک نامه کتابی است که در سال ۴۵۱ تدوین یافته و از درایت های چاغری بیگ سخن رانده است. این کتاب اسطوره های ترکی را بیان می کند و از زمان آدم تا اواسط سده ی پنجم تاریخ ترکان را به تحریر کشیده است. البته از دهها کتاب دیگر نیز که در باره تاریخ ترکان در ایران نوشته شده اینک خبری نیست مانند “سیره ی طغرل بیگ”، “سنجرنامه” و دیگر کتاب ها. همچنین کتاب “تاریخ فخرالدین مبارکشاه” که در سال ۱۹۲۷ توسط ادوارد دنیسون راس در کابل و لندن چاپ شده، باوجود فارسی بودنش در ایران مخفی نگه داشته شده بود که اخیرا توانستیم آنرا چاپ و منتشر کنیم. این کتابها در مورد توانمندی ها، تدبیرهای عالمانه ی شاهان و سلاطین ترک هستند.
در کتاب ملک نامه از اسطوره های ترکی، درایت های امیران، خاقانها و و درایت های چاغری بیگ سخن گفته شده است. تاریخ فخرالدین مبارکشاه نیز از درایت ها و سخنان آلپ ارتونقا – افراسیاب تا خاقانهای خزران و سلاطین غوری سخن رفته است. خواندن این کتابها برای هر آذربایجانی لازم است تا چهره ی انسانی و توانمند اجداد خود را بیابد و دهان یاوه گویان را به گل ببندد.
باید این تاج الملک ها، مجدالملک ها و دیگرانی را که نظام الملک نام برده بشناسیم. این وزیرانی که نظام الملک رقیب خود می دانست عبارت بوده اند از: مجدالملک قمی / سعدالدین آوجی / عمیدالملک کندری / چند تن دیگر و در نهایت خودِ نظام الملک. پس می بینیم سلطان جوان ما تدبیرش چقدر عالیست و منتظر دیگران نمی ماند. فرهنگ و تمدن عالی سرزمین سلجوقی نیز حاصل تدبیرهای سلاطینی از این دست است. حتی در اوراق تاریخ می خوانیم که ملکه ی سلطان – ترکان خاتون به شهرهای مختلف سر می کشد و بر ساختن عمارتهای مهم کشوری مانند کاروانسراها، جاده ها، مدرسه ها و مسجدها نظارت می کند: (راوندی، راحه الصدور و آیه السرور، تصحیح: محمد اقبال، و انضمام مجتبی مینوی، چاپ دوم، ۱۳۶۶، انتشارت امیرکبیر، ص ۳۳۷). البته اضافه باید کرد که زنان در دوره ی سلجوقیان کارهای مهمی به انجام رسانده اند. در حالی که ایرانشهری ها همواره توطئه های درباری را بدانان نسبت می دهند. اینهم برای تطهیر کتابی همچون شاهنامه است و بس، که زنان را ذلیل و خوار می خواهد و در گور بودنشان را ترجیح می دهد. اما در راحه الصدور زنانی چون اینانج خاتون را داریم که نظارت بر آبادانیهای آذربایجان را بر عهده می گیرد. مَهمَلِک خاتون (ص ۱۴۰) دختر ملکشاه در آبادانیهای کشورش با پدر خود همکاری می کند. بزرگان ترک زبان و مدیران مدبر فراوانی در خدمت سلجوقیان بوده اند مانند: اؤنر، یُغان بیگ از وزرای سلطان سنجر هستند (ص ۱۶۷ و ۴۸۲)، دیگر وزیر سنجر ناصرالدین طاهر ابن فخر المُلک است (ص ۱۶۷)؛ فرزند نظام الملک هم همچنان در دربار سلجوقیان حضور دارد یعنی مویدالمُلک ابوبکر ابن نظام الملک وزیر بُرکیاریق (ص ۱۳۹) بوده است. امور درباری مانند امیر دربار، امیر حاجب، خزانه داری، سوباشی گری و غیره در دست کاردانان ترک بوده است (راحه الصدور، ص ۳۶۵) مانند قراقز حاجب سلطان طغرل، عزالدین حسن ابن قفچاق والی آذربایجان (ص ۳۵۶ الی ۳۶)، قفشد (ص ۳۶۴)، امیرحاجب قوماج (ص ۱۳۶ به بعد) ، محمود آناسی اوغلو (ص ۳۶۴ الی ۳۶۹) لالا قره تکین (۱۶۳) و . . . که از خدمات و رفتارهای سنجیده ی این بزرگان روایات فراوانی در کتاب های تاریخی آمده است.
ایرانشهری ها تصاویر مبهمی از مسائل می آفرینند و تا حد تحریف واقعیات پیش می روند. ایرانشهری ها تبلیغ می کنند که وزیرکشی در سلجوقیان مرسوم بوده است. دوستان، به نظرم برای یافتن حقیقت سری بزنید به راحه الصدور ص ۱۱۸ و آنجا خواهید خواند که عمید الملک به حیله ی نظام الملک کشته می شود و عمیدالملک در آخرین لحظات زندگی رو به نظام الملک می گوید: وزیر را بگوی که بد بدعتی و زشت قاعده ای در جهان آوردی به وزیر کشتن. ارجو که این سنت در حق خویشتن و اعتاب باز بینی (البته مجتبی مینوی هم در پانوشت همین صفحه مطالب دیگری هم اضافه می کند که بهتر است دوستان ایرانشهری بخوانند و چنین رفتارهایی را به سلاطین سلجوقی نچسبانند). و عمیدالملک وزیر طغرل که توسط نظام الملک کشته شد از وزیران فرهیخته ی سلجوقی شمرده می شد و مشورتهای وی برای طولانی شدن عمر سلجوقیان مفید بوده است.
می بینیم که رقابت های ناسالم بین وزرای فارس سبب توطئه علیه یکدیگر بوده و وزرای ترک از این قاعده مبرا هستند. باز تاکید می کنم ما طرفدار سلاطین نیستیم آما مخالف تحریف در تاریخ هم هستیم. واقعیت ها و حقیقت ها را باید گفت و کشف کرد.
فرهنگ و ادبیات این دوره
ادبیات فارسی و تورکی در این زمان اوج می گیرد و دانشمندانی نیز ظهور می کنند و از حمایت های سلاطین سلجوقی بهره مند می شوند. بنیادگذاری مدارس نظامیه، در بغداد، بلخ، نیشابور، اصفهان و ایجاد کتابخانهها و خانقاهها و مدارس گوناگون از کوششهای فرهنگی این دورهاست. نویسندگان و مشاهیری مانند: امام فخر رازی، محمد غزالی، شیخ شهاب الدّین سهروردی، ابوالغنائم رکن الین سجاسی، شاعران بزرگی چون خاقانی، خواجه احمد فقیه تبریزی، شیخ ذاکر اسفراینی نظامی گنجوی که همگی به دو یا سه زبان عربی، فارسی و ترکی آثاری خلق کرده اند. اما تا امروز به دلیل معلوم ممنوع بودن زبان ترکی امکان چاپ و نشر آنها نبوده است و ایجاد فرهنگستان زبان ترکی خدمتی به علم و ادب متعلق به بشریت بشمار می آید و بحق در لیست خواستهای فرهنگی مردم آذربایجان قرار دارد. اگر از عالمان، طبیبان، منجمان و ریاضیدانان زمان نام ببرم زمان خواهد برد.
پادشاهان سلجوقی برخی خود شعر میسرودند، چنانکه ملکشاه سلجوقی هم اشعار فارسی حفظ داشت و هم خود به فارسی شعر میگفت و همچنین طغرل سوم از این سلسله، همچنین کیکاوررس از سلجوقیان روم شاعر بودهاند و آثاری به فارسی و ترکی، بویژه ترکی دارند.
رمانس های ترکی رایج در ایران همچون امیرارسلان، علی بابا و چهل دزد بغداد، علاءالدین و چراغ جادو و دیگر داستانها و یا رمانسهای عشقی – حماسی بر اساس زندگی شاهان سلجوقی خلق شده اند و بدستور کیگاووس سلجوقی در سده ی هفتم هجری به ترکی نوشته شده اند و تازه در سده ی ۱۳ هجری به فارسی درآمده اند. رومانسهای احمد حرامی / امیرارسلان / علی بابا و چهل دزد بغداد / جمجمه نامه / دانشمندنامه / غازی عبداله باتتال / بهرام و گول اندام / ورقا و گلشا و . . .
امیرارسلان زندگی آلپ ارسلان است
علی بابا و چهل دزد بغداد از زندگی علی تکین افسانه سازی شده است.
علاءالدین و چراغ جادو بر اساس زندگی علاءالدین تکش سلطان رومی سلجوقی ساخته شده.
اوزانها در این دوره به خلاقیت شفاهی خود ادامه داده اند و داستان گویی آنان در بازار و کاروانسراها گزارش شده است. آنان بیشتر در کاروانسراها برای بازرگانان و تجار و دیگر مسافران داستانها گفته و با ساز و آواز خود باعث سرگرمی آنان می شده اند و یا در میادین شهر و روستا، در مجالس جشن و شادی همچون عروسی ها و غیره با خلق موسیقی فولکلوریک و داستانسرایی و شعر خوانی می پرداختند. وجود محله هایی چون اوزانلار در شهرهای مختلف آذربایجان از آن جمله در شهر گنجه بیان کننده ی همین فرهنگ عامه است. این داستانها همین امروز هم توسط آشیقها روایت می شوند و با ساز و آواز اجرا می گردند.
همچنین در دوران سلجوقی آثاری در عرصه های طبابت، نجوم، ریاضیات، حکمت و کتابهای دینی – کلامی، فقه و غیره نوشته شدند.
ایرانشهریها همواره تبلیغ می کنند که شیعیان ایرانی بودند و یا ایرانیان شیعه بودند و سلجوقیان شیعیان را آزار می دادند. ولی در واقع می بینیم که حتا وزرای ایرانی – فارس هم همگی سنی بوده اند و دشمنی خواجه نظام الملک بیشتز از هر سلطانی با شیعیان بوده است. ایرانشهری ها تحریف را در همه ی زمینه ها پیش برده اند از جمله تبلیغ می کنند که سلاطین سلجوقی سنی مذهب یا وزرای ترک برای محدود کردن شیعیان تلاش می کرده اند اما می بینیم که از نخستین وزرای سلاجقه عمیدالملک کندری بر مذهب حنفی تعصب داشت و شیعیان و شافعیان را لعن میکرد. خودِ خواجه نظام الملک طوسی هم که بعد از کندری وزیر شد مذهب شافعی داشت و در کتاب سیاست نامه اش، سلطان سلجوقی را به محدود کردن شیعیان پند داده است. (سیاست نامه، ص
تبلیغ می کنند که در زمان طغرل و آلب ارسلان هیچ یک از شیعیان نمیتوانستند وارد مناصب حکومت شوند و تنها پس از تحقیق از نسب و مذهب فرد او را برای خدمت در نیروهای نظامی یا خدمات دیگر میپذیرفتند. این دروغها با بیدار شدن مردم ما آشکار می گردد. از جمله می بینیم که مجدالملک ابوالفضل قمی که شیعه بود سمت مستوفی الممالک دربار برکیارق سلجوقی را داشت و بسیار مورد احترام شاه بود. مجدالملک به علویان و سادات کمک مالی میکرد و اقداماتی برای ساخت بقعه بر قبر امام حسن(ع) در بقیع و آبادانیهایی در حرمین انجام داد. ابن اثیر درباره او مینویسد: با اینکه شیعه بود؛ اما صحابه را به نیکی یاد میکرد.
سعدالملک آوجی از دیگر شیعیان بود که در دوران محمد بن ملکشاه به وزارت رسید. برخی شیعیان در دستگاه سلطنت سلطان سنجر نیز عهدهدار منصب وزارت بودند. مثلاً شرف الدین ابوطاهر قمی در زمان ملکشاه و در زمان سلطان سنجر به وزارت رسید. در زمان سلطان مسعود سلجوقی نیز انوشیروان بن خالد بن محمد کاشانی که شیعه بود به وزارت رسید. طغرل سوم از آخرین سلاطین سلجوقی نیز از معین الدین کاشی شیعه مذهب در منصب وزارت استفاده کرد. بنابراین تساهل مذهبی اساس سیاست های سلجوقیان بوده است. البته سنی بودن آنان بابت حفظ قدرت و تائید خلفای عباسی هم باید مد نظرمان باشد. تحریفی که بیشتر مطرح می شود شیعه بودن نظام الملک است که قبلا صحبتش را کردم.
آقای طباطبایی در کتاب خود “دیباچه ای بر نظریه ی انحطاط ایران، چاپ چارم، ۱۳۸۴، ص ۱۷۳٫ ” نظریه ی وزیرکشی را مطرح می کند که باید این موضوع را درست برخلاف تاریخ تلقی کرد. نمونه ها فراوانند.
در سایه این امپراتوری صدها عالم، اندیشمند، فیلسوف، مورخ و سخنور بالیده اند و هنرهای جاودانه آفریده اند. هنر تنها به موسیقی، خطاطی و نقاشی محدود نگشته و صدها آثار معماری از سلجوقیان در هر گوشه ای از کشور پهناور ایران عزیز ما همچنان پابرجاست. مساجد ساخته شده در دوران سلجوقی نه تنها در شهرها بلکه در روستاها نیز مشاهده می گردد. مسجد گلابیر، مسجد روستای قروه (۱۵ کیلومتری ابهر) و دهها مسجد و کاروانسرا در گوشه گوشه ی ایران امروز نمونه های کوچکی هستند که از گزند هزار سال سالم مانده اند. البته دهها و صدها نمونه از معماری آنان را سراغ داریم
دوره ی سلجوقی دوران ارزش و احترام نیمی از جامعه ی انسانی یعنی زنان نیز هست. بسیاری از زنان در امور کشوری، عمرانی و فرهنگی ایفای نقش می کنند و آثار معماری از خود بر جای می گذارند. اما اندیشه هایی طرفدار سیاست نامه ها سیاست را تنبیه در امور داخل و مردم دانسته و همان سیاست در امور خارجی را حیله و فریب رقیبان می شمارند. طرفداران چنین اندیشه ای معلوم است که چه اندیشه های پلیدی را تولید خواهند کرد.
بزرگان عرصه های علمی، هنری و ادبی در طی سده های حکومت سلجوقیان هنوز چهره های ماندگاری هستند و افکار و اندیشه هایشان مورد مداقه ی اندیشمندان زمان قرار می گیرند. اخی فرج زنجانی هنوز هم گفتنی ها برای انسان معاصر دارد. او که با حرکت خود چنان جریانی را پدید آورد که عالمان سده های بعدی نیز خود را مفتخر به پیروی از سبک و سیاق او می دانستند و بدان مباهات می کردند. او که در دوستی ملتها، مذاهب و نزدیکی افکار انسانها بهمدیگر عمل کرده است باید هم پیروانی سالک و سالم داشته باشد.
هنز معماری، نقاشی، خطاطی، صحافی، تذهیب، صنایع دستی و هنری رونق فوق العاده ای داشته و صنعتگران بسیاری در رفاه و آسایش بوده اند بطوری که آثار هنری دست ساخت آنان امروزه زینت بخش کتابخانه ها و موزه های ایران و کشورهای خارجی است. شیوه ی معماری سلجوقی برجسته ترین مشخصه ی فرهنگی این دوره است که آثار باقی مانده از آنان در هر شهر و کوره دهی از قلمرو وسیع آنان قابل مشاهده است: برج های راهنما / مدارس / مساجد / پل ها و مقبره های بزرگان علم و ادب
در اصفهان: مسجد جامع، آرامگاههای سلطان ملکشاه، سلطان سنجر و خواجه نظام الملک / بقعه راشد/ امامزاده های حسن، ابراهیم و اسماعیل / عمارت عاصمی / مدرسه ابن سینا
قزوین: عمارت سلطان ویس
اورمیه: سه گنبد
کرمان: برج نادری معروف شده / قلعه دختر /
مشهد: سنگ مزار امام رضا / کاروانسرای ماهی
سرخس: بابالقمان / ابوسعید ابوالخیر
سمنان: بایزید بسطامی / گنبد رُک / مسجد و مقبره
بسطام و شاهرود: مسجد و مدرسه
اسفراین و شیروان: کاروانسراها
در شهرسازی هم دستی داشته اند از جمله شهر سنگ بست بین راه نیشابو به توس که کاروانسرا و مسجد و مدرسه اش باقی مانده است
ری: برج طغرل
سجاس: مسجد جامع / برج راهنمای مسافران
برقو: گنبد عالی
همدان” گنبد علویان
خرم آباد: سنگ نوشته ای که قوانین زندگی نوشته شده به ارتفاع ۳/۵ متری
ساوه: برج های خرقان
تبریز: مقبره الشعرای آن بیشتر معروف است.
علوم مختلف مانند نجوم، هئیت، طب، فلسفه، حکمت، ریاضیات، شرعیات، طبیعیات و رشد قابل توجهی داشته و کتاب های فراوان نوشته شده، دانشمندان این رشته ها هم فراوان بوده اند. هنرهایی مانند: معماری، نقاشی، خط و خوشنویسی، موسیقی رشد می کرد. اساس فرهنگ سلجوقیان بعنوان سمبل اسلام انتخاب می گردد مانند ستاره هشت ضلعی. سبک های هنری در مناطق مختلف پدید می آید. سیستم اقتصادی درجه بندی شده ای در کشور ایجاد می گردد و سیستم مالیاتی صحیحی برپا می شود.
آبادی شهرها بیش از هر موضوعی صحت دارد. داستان علاءالدین و چراغ جادو از آنجا نشأت می گیرد و سرعت آبادیها، ساخت کاروانسراها، مساجد و مدارس چنان با سرعت انجام می گرفت که مردم تصور می کردند او چراغ جادو دارد و غولها در اختیار او هستند. داستان نیز از همینجا نشات می گیرد. تجارت رشد می کند، کشاورزی سبب رفاه مردم می گردد. صنایع و پیشه وری در شهرها رونق می یابد. استنساج کتابها رونق می یابد و مکتب خانه ها رایج می گردد. هنر صحافی، تذهیب و خطاطی اوج می گیرد. رصدخانه ها ساخته می شوند، تجهیزات علمی ساخته می شوند، شیشه و بلورجات ساخته می شوند، آزمایشگاهها رونق می یابد.
ادبیات فارسی سراسر مدح و ستایش و گاهی چاپلوسی است، در این میان شاعران آذربایجان چنین نیستند. نظامی شاهان را نصیحت می کند، اما سنایی، و دیگر شاعران فارسی گوی جز مدح های ساده حرفی برای گفتن ندارند.
قطران تبريزي
شرف الزمان حكيم ابومنصور قطران عضدي تبريزي از شاعران بزرگ آذربايجان و شايد نخستين شاعر پارسيگوي اين ديار میباشد كه در قرن پنجم هجري ميزيسته است.
قطران بنا به گفتهي ناصر خسرو، «زبان فارسي نيكو نميدانست»[۱] از سوي ديگر او تلاش بسيار داشته كه به فارسی شعر سرايد به طوري كه اكثراً نوشتهاند: «يكي از وجوه اهميت قطران تبريزي آن است كه نخستين كسي است كه در آذربايجان به پارسي آغاز سخنوري كرده و مقتداي شاعران آذربايجان گرديده است»[۲] و حاج خليفه اين تلاش فراگيري زبان پارسي از طرف قطران را به نوشتهی اثري به نام « تفاسير مخالفهالفرس»[۳] كامل كرده است.
حكيم ابومنصور قطران در عين حال كه جزو نخستين بنيانگذاران ادبيات فارسي در آذربايجان[۴] و باني سبك آذربايجان در تاريخ ادبيات ايران است جزو نوادرتاریخ ادبيات آذربايجان نيز به شمار ميآيد. رشيد وطواط در مورد قطران مينويسد: «من حكيم قطران را در زمانهی خود شاعري مسلم ميدانم، اما ديگران را اگر شاعر بنامم از طريق طبع آنان است نه بر اساس علمشان». محمد عوفي در اثر لباب الالباب نيز مي نويسد: «حكيم قطران دريايي بود و ديگر شاعران قطرهاي. فاضلان پيش او ذرهاي بودندو او آفتابي ». ناصر خسرو نيز از ملاقاتش با قطران در تبريز مينويسد و از اينكه او فارسي نميدانسته است در عجب ميماند.
سيد حسن تقيزاده اضافه ميكند: «اين دو شاعر در سال ۴۳۸ در تبريز با هم ملاقات كردند آنان ظاهرا زيان همديگر بخوبي نميدانستند. قطران براي شاعران ديار خويش پنجرهاي به سوي شعر دري گشوده است».[۵]
ذبيحالله صفا نيز مينويسد: «از جهات مهم قطران اينست كه نخستين كسي است كه در آذربايجان با فارسي دري سخن گفتن را آغازيد و مقتداي شاعران آذربايجان شد». [۶]
ترديدي نيست كه زبان مادري قطران تركي بوده است، اما در ادبيات فارسي توانمندي خاصي نشان داده و در همان ادبيات نيز توانسته است هويت ملي خود را بروز دهد و از فرهنگ خودي گنجينههايي را به زبان فارسي برگرداند.[۷]
قطران، مدتي در گنجه بوده و در آن ديار در دربار حاكمان سلسله شداديان و رواديان بوده است. او به تبريز و آذربايجان و حاكمان اين سرزمين علاقه داشته و جاي جاي ديوانش به اين علاقه اشاره ها كرده است، از جمله:
سوي آذربايگان خواهم شدن كز هر كسي،
بنده را بهتر نوازد شاه آذربايگان.
ممدوحان وي در آذربايجان بودند در نخجوان، در طارم زنجان اميرجستان، در تفليس و جالبتر ازهمه اينكه در اكثر مدحيههاي خود حاكمان را بخاطر ترك بودنشان مدح كرده است:
به حد و قد تو اي شهره ترك كاشغري
خجل شدند گل سرخ سرو غاتفري.
و حاكم گنجه ابولخليل جعفر را بخاطر ترك بودن مردم منطقه به شكرگزاري ميخواند و ميگويد:
“باز فردا نعمت تركان ترا گردد مدام”
در ديوان قطران، به سادگي ميتوان رد پاي وزن و ادبيات تركي آذربايجان را يافت. قطران تركي ميانديشيد، ولي فارسي مينوشت. به همين خاطر به راحتي تركيبات و اصطلاحات تركي، طرز بيان تركي در اشعار او راه يافته است. اين خصوصيت باعث پيدايش سبك آذربايجاني در ادبيات فارسي شده است. همانگونه كه اين طرز بيان در آثار نظامي گنجوي، خاقاني شرواني، مجیرالدين بيلقاني، عمادالدين نسيمي، مولانا فضولي، صائب تبريزي و حتي شاعر معاصر استاد شهريار كاملا مشهود است.[۸]
واژگان تركي بسياري در ديوان قطران به كار رفته است كه كاملا استثنايي است، از آن جمله در يك قصيده كه براي مدح ابونصر مملان سروده است حتي قافيههاي تركي مانند داغ، جناغ، تاغ، اياغ، قوناغ و غيره را به كار برده است. اگر بخواهيم واژگان تركي ديوان قطران را گردآوري کنیم بالغ بر صدها لغت خواهد شد.[۹] اما مهمتر از واژگان، طرز بيان و اصطلاحات تركي به كار رفته در ديوان قطران است كه معلوم ميگردد قطران از زبان مادريش عينا به فارسي برگردانده است، مثال:
يكبار از چشم من برافتادي تو
ترجمه: بير دفعهليك گؤزومدن دوشدون.
چنين نوروز بگذاري هزاران
ترجمه: مين بئله بايرام گؤرهسن!
در خواندم ز بام و برون راندم ز در
ترجمه: دامدان چاغيريب قاپيدان قووار.
علاو بر اين، بسياري از تركيبات و اصطلاحات معادل فارسي وجود دارد که قطران همان عبارت تركي را به فارسي ترجمه كرده و استفاده كرده است از آن جمله، به ابيات زير توجه كنيد:
گشاده دست و دل دايم، حسودش زير گل دايم ،
بود گشاده دل و دست او به هر هنگام.
به عبارت «گشاده دست و دل» توجه كنيد: ميدانيم در فارسي اين عبارت را به صورت «دست و دل باز» به كار مي برند، اما قطران ترجمه تركي را به فارسي به كار گرفته است. در تركي گوييم «اورهيي گئنيش» و نميگوييم «اورهيي آچيق».
به كلمه راست در مصرع زير توجه كنيد:
به زهر راست چو شير و به زور راست چوفیل
راست، ترجمهی كلمه « دوز» در تركي است و در اينجا منظور قطران بيان تركي عبارت زير است: «دوز فيل كيمي» و يا «دوز اصلان كيمي»، اما در فارسي چنين نميگويند. درشعر، به صورت تحت الفظي به زبان فارسي برگردانده است. به كلمهی «پاك» در مصرعهاي زير توجه كنيد:
هرچه يابي همه ببخشي پاك
دشمنان تو همه پاك نژند و نوان
زمين شان را كردند پاك زير و رو.
كلمه «پاك» در تركي به معناي همه، همگي، تماما، به كلي و يكجا ميدهد اما كدام شاعر فارسي چنين معنايي براي آن قائل است؟
در مصرع زير:
خدايگانا، چو برين زمين تو باد.
در اين جمله، زمين تو باد، ترجمهی تركي است ولي فارسي زبانان آنرا به صورت زير ميگويند: « جاي تو باد ». باز در مصرع:
گرين دل كسي بنوازم مشو زجاي
«مشو زجاي» ترجمه توركي: “يئريندن چيخما” ميباشد.
فراموش نكنيم حكيم قطران تبريزي هر چند شاعري مداح است اما چاپلوس و دورو نيست. او رو در روي ظالمان ميايستد و آنان را ازعاقبت ظلم ميترساند:
بيدادگرا به گرد بيـداد مــگرد
كز خـلق به بــيـداد بــرآوردي گرد.
ترسم بخوري ز درد ما روزي
درد بيداد رسد به هر كه بيدادي كرد.
او گاهي حاكم و شاه را نصحيت ميكند:
فراز و نشيب است روي زمين
متاز اي برادر گشاده عنان!
قطران، گاهي خود را با شاهان مقایسه کرده و به خود مباهات ميكند و ميگويد:
به هنگام خويش آنچه من كردهام
نكرده است خسرو به هنگام خويش.
شاعر، دلبسته مردم و شهر خويش است.او قصيدهاي بلند دربارهی زلزلهی تبريز و مصيبتهایی كه بر سر مردم ديار خود آمده نوشته است كه يكي از شاهكارهاي ادب فارسي است.
اما شاعران فارسی گوی تنها مدح گفته اند، آن هم صرفا برای گرفتن روزی برای گذراندن زندگی؛ وگرنه حس و حالی، فکر و اندیشه ای در این مدحیه ها نمی یابی. کتابی هست بنام مدح – داغ ننگی بر سیمای ادب فارسی از دکتر نادر وزین پور، چاپ ۱۳۷۴ که در آن این ننگ را در طول تاریخ ادب فارسی در ۱۰ قرن گذشته جاری و ساری دانسته و ارزش ادبی بدانها قائل نیست. البته برخی از شاعران مانند نظامی، خاقانی، سعدی، حافظ و مولوی را از این رده ندانسته است. وی هم در ص ۳۵۸ از شاعران ترکی گوی دربار غزنوی و سلجوقی نام می برد که بدان خواهم پرداخت. مداحان با توجه به نیازهای مادی، حامی، حبّ جاه، تلاش برای بقاء آثار و غیره تن بدین ذلت داده اند. برخی شاعران بزرگ هم مدح سروده اند اما برای پند و اندرز و راهنمایی سلاطین بوده است. این مدح در تمام کتابها وجود دارد. کتب تاریخی خالی از این مدحیه ها نیست. هرچند نزدیک به سلاطین بوده اند بطوری که حتی تُن صدای سلاطین را نیز وصف کرده اند، رنگ لباسهایی که بر تن می کردند چهره و رنگ پوست و غیره. اما حتی شاعرانی که در راه باورها و عقاید و تفکرات والایشان کشته شده اند از آذربایجان هستند و کشته شدن وزرای فارس را نیز دلیلشان را حب جاه و مال دانسته است. جالب آنکه برخی از سلاطین امر به نسرودن مدحیه داده اند. ؟!
سبک آذربایجانی
ادبیات کلاسیک فارسی با تاریخی بیش از هزار سال و غنای بیمانندش، دارای سبکهای شعری خاصی است که در طول قرن ها، شاعران فارسیگوی آفریدههای ادبی خود را در چارچوب این سبکها خلق کردهاند. از جملهی این سبکها میتوان به سبک خراسانی، عراقی، آذربایجانی، هندی و غیره اشاره کرد که ما در اینجا به سبک آذربایجانی در ادبیات فارسی میپردازیم و ملاک خود را نوشتهها، تحقیقات ادیبان فارس، فارسشناسان و دواوین شاعران قرار میدهیم . سبک شعری از نظر ادبی، معنا و مفهوم خاص خود را دارد.
ملک الشعرا بهار در کتاب سه جلدی خود بنام “سبک شناسی”، سبک را وابسته به طرز تفکر نویسنده یا گوینده تعریف کرده است. تذکرهنویسان نیز در طول تاریخ به “طرز ” و طریقه”ی این گونه شاعران و تفاوت آنان از دیگران پی برده و با شیوه و طرز بیان آنان اشاره ها کرده اند. دهخدا نیز در لغت نامهی خود سبک را شامل دو موضوع: فکر یا معنی، صورت یا شکل دانسته است.
ذبیحالله صفا نیز در تاریخ ادبیات خود این گونه شاعران را از ارکان شعر فارسی دانسته و روی آنان تاکید کرده است. از این شاعران، می توان نظامی، خاقانی و دیگر شاعران آذربایجان را نام برده است. [۱۰] از ادیبان فارسیزبان که به این طرز بیان شاعران آذربایجان دقت لازم را داشته و بدان اذعان کرده اند میتوان به سعید نفیسی، وحید دستگردی، دکتر شمیسا، دکتر یعقوب آژند و از مستشرقین به یان ریپکا اشاره کرد . البته دهها ادیب و محقق آذربایجانی در این زمینه به پژوهشهای علمی پرباری دست یازیده و به نتایج بسیار خوبی رسیدهاند. در ابتدای بحث، به نقل قولی از یان ریپکا – ایران شناس چکسلواکی در اثر” ادبیات فارسی در زمان سلجوقیان” میپردازیم. ایشان با صراحت کامل فصل دوم اثر خود را به “سبک آذربایجانی” اختصاص داده و اذعان کرده که ” ماورای قفقاز و مجاور آ آذربایجان از جمله مناطق جالبی است که گروهی از شعرای متشابه را که دارای خصوصیات ویژه هستند در دامن خود پروراند. ولی این جنبه از ادبیات ایران (= بهتر است بگوئیم فارسی – زیرا وقتی سخن از ادبیات ایران به میان میآید باید ادبیات همهی ملتهای ساکن در ایران از جمله ترکان، ترکمنان، کردها، بلوچ ها و … نیز مد نظر باشند) در تاریخ ادبیات آن به قدر کافی مورد بحث قرارنگرفته است”[۱۱]
آنچه در این اثر حائز اهمیت است بر خلاف تلاشهای مذبوحانهی برخی از شوونیست ها، اطلاق نام آذربایجان بر اکثر شهرهای آن سوی ارس است که با صراحت کامل نظامی گنجوی، خاقانی شروانی، و دیگر شاعران آن سوی ارس را شاعران آذربایجانی نام میبرد.
آنچه سبک آذربایجانی را از دیگر آثار فارسی متفاوت و متمایز میسازد از نظر ادیبان و پژوهشگران متعدد و متفاوت است، اما این خصوصیات را در آثار تمامی شاعران این خطه: قطران تبریزی، ابوالعلا گنجوی، خاقانی شروانی، نظامی گنجوی، فلکی شروانی، مجیرالدین بیلقانی، اثیرالدین اخسیکتی (آغ شی کندی: روستای سرسبز)، ظهیرالدین فاریابی، اوحدی مراغه ای، مولانا فضولی، صائب تبریزی و ده ها شاعر و سخن سرای بزرگ آذربایجان که آثاری به فارسی دارند مشاهده می کنند. قطران تبریزی از جمله شاعرانی است که نخستین بار شعر فارسی گفت و هرچند که آنرا به نیکی نمی دانست. ابوالعلا گنجوی(متوفی ۵۵۴ ه) استاد بزرگ شاعران منطقه بوده و بنای سبک آذربایجانی را مستحکم ساخته و شعر تغزلی را بنا گذاشت. ویژگیهای سبک آذربایجانی را مدیون این شاعر بزرگ هستیم.
دکتر سیروس شمیسا نیز در عین اشارهی صریح به سبک آذربایجانی، از نظر بررسی مشخصات این سبک در فصل سوم کتاب “سبک شناسی شعر” [۱۲] به این موضوع می پردازد. ملک الشعرای بهار نیز در جلد دوم “سبک شناسی” [۱۳] و دکتر شمیسا، حمله و تعریض به شاهنامهها و اخبار ملوک عجم و رسوم ایرانی را امری رایج میشمارند. حتی در دیوان شاعران بزرگی مانند عنصری، فرخی و امیر معزی نشان می دهد که مستقیما داستانهای شاهنامه را دروغ دانسته، و کار فردوسی را فریب و نیرنگ میشمارند.[۱۴]
دکتر شمیسا مینویسد: ” نظامی عروضی جایی هم به شعر دوستی سلجوقیان اشاره دارد که آل سلجوق همه، شعردوست بودند اما در شعر دوستی هیچکس به پای طغانشاه ابن آلپ ارسلان نبود و در محاورت و معاشرت او همه با شعرا بود و ندیمان او، همه شعرا بودند”.[۱۵]
دکتر شمیسا در معرفی سبک آذربایجانی مینویسد: “نمایندگان این سبک، خاقانی، نظامی، مجیر و فلکی هستند. سبک آذربایجانی هر چند سبک مستقلی است اما می توان بنیاد زبانی آن را همان زبان خراسانی دانست، اما از نظر فکر و مختصات ادبی بیشتر به سبک عراقی نزدیک است”.
دکتر شمیسا که از صفحه ۱۴۲ به بعد به بررسی سبک آذربایجانی پرداخته، مینویسد: “سبک آذربایجانی، سبک شاعران حوزه ی شمال غربی ایران یعنی آذربایجان است. رئیس این حوزهی ادبی ابوالعلا گنجوی بود و شاعران معروف آن عبارتند از مجیرالدین بیلقانی، فلکی شروانی، خاقانی و نظامی گنجوی(ص۱۴۲). ایشان مختصات این سبک اشاره می کنند: فاضل نمایی، ورود علوم مختلف، رسوم مسیحیت، فولکلور، عقاید عامیانه، طب و نجوم؛ همچنین تبدیل لحن حماسی به مفاخره و هجو دیگران”(ص۱۴۳).
دکتر شمیسا، به مرحوم دشتی هم اشاره کرده و از اینکه خاقانی را پایه گذار سبک هندی دانسته راه به خطا رفته است. او معتقد است تمثیل، بارزترین مختصهی سبک هندی است(ص۱۵۲)، در حالیکه این مختصه را می تو.ان بوضوح از شعر قطران تا صائب تبریزی ردیابی کرد.
از دیگر مختصات سبک آذربایجانی به چند مورد اشاره میکند:
وفور لغات و اصطلاحات عربی
وفور ترکیبات نو (بویژه ترکیبات برگرفته از ترکی)
فقدان برخی از لغات کهن خراسانی (به دلیل اینکه بسیاری از شاعرات سبک آذربایجانی اصلا فارسی بلد نبودند)
– کاسته شدن روشنی و سادگی و روانی زبان و حرکت به سوی دشواری
– ورود لغات بیشمار ترکی
و از نظر فکری، ایشان معتقدند که این سبک چند مشخصه را نیز دارد که از آن جمله:
– اشاره به علوم مختلف مثل نجوم، طب، تفسیر و فقه
– اشاره به ضربالمثلهای عربی و ترکی
– اشاره به مسائل کلامی مانند نزاع معتزله و اشعریان
– مخالفت با فلسفهی یونانی
– مخالفت با تاریخ پیش از اسلام و شاهان عجم و طعن به شاهنامهها
شکایت از زمانه
اما از شاعرانی که آثار خود را در سبک آذرباجانی آفریدهاند و از بنیانگزاران سبک ادبی در ادبیات فارسی هستند:
خاقانی متولد ۵۱۵ه/۱۱۲۱م و متوفی ۵۹۵ه/۱۱۹۹م در شعر او وطنپرستی به مفهوم ایران پرستی وجود ندارد، بلکه او جهان وطنی را به جای وطن پرستی نهاده است. در دیوان او، حتی نامی از ایران برده نمیشود و آرمانهای ملی او در تبریز نهفته است. او، شروان را به جای مادر نشانده و تبریز را به عنوان پدر می پسندد و چون از مادر رنجیده خاطر گشته از آغوش مادر به آغوش پدر پناه می آورد و در تبریز سکنی گزیده و در آنجا آرام میگیرد. در دیوان فارسی او بیش از سی غزل ملمع – دو زبانه فارسی و ترکی وجود دارد (دکتر برات زنجانی)
نظامی گنجوی
فلکی شروانی متولد ۵۰۱ ه/۱۱۰۷ م و متوفی ۵۵۱ه / ۱۱۵۴م عدم تعصب مذهبی
مجیرالدین بیلقانی متوفی ۵۹۴ه /۱۱۹۷م، مادری مسیحی دارد و خود بدور از هرگونه تعصب مذهبی است
اثیرالدین اخستکی متوفی ۵۷۷ه /۱۱۸۳
ظهیرالدین فاریابی متولد ۵۵۱ه/۱۱۵۶م
اوحدی مراغهای،
یان ریپکا معتقد است شعر این منطقه– آذربایجان– نشانگر فرهنگ وسیع آن است. طرز بیان، واژگان و دستور زبان آنان ویژگیهایی است که در سایر شعرای ایران دیده نمیشود. ایشان اضافه میکنند: همه تحولات شعری این سبک از یک اصل و ریشه مایه گرفته است و پس از آن، تحت تاثیر شرایط محلی و خاصه ویژگیهای مناطق غیر فارسی قرار گرفته است.[۱۶] شروع سبک آذربایجانی با قطران بوده و توسط دیگر شاعران آذربایجانی مانند: نظامی، خاقانی و … مرحله تکوین و تکامل را پشت سر نهاده است.
فرم- فرم شعری مطرح در این زمان و سبک، بیشتر قصیده و در مرحلهی دوم رمانهای حماسی(مثنوی) ملهم از داستانهای فولکلوریک آذربایجان است. اوج قصیده در ادبیات فارسی را در اشعار خاقانی و قطران شاهدیم و سپس مثنوی را در رمانهای زیبای نظامی میبینیم. غزل و دیگر فرمهای شعری محصول قرنهای بعدی است. حتی مثنوی ترکی در تداوم این راه فراز و نشیبهای بیشتری یافته و به اوج خود رسیده است و از مثنوی فارسی – با آنکه مثنوی ریشهای فارسی دارد – فاصله گرفته است که در جای خود بدان میپردازیم. استفاده از طرز بیان آشیقها در مثنوی و داستانسرائی نظامی بسیار شاخص و زیباست که در بخش خود بدان میپردازیم.
دست کشیدن از کهنهگرائی و استفاده از تکنیک پیچیدهتر را اکثر ادیبان اشاره کرده اند. یان ریپکا نشانهی عمدهی این شیوه را استفاده از فولکلور محلی دانسته است. تردیدی نیست که شعر نمی تواند همواره بر یک پایهی ساده استوار باشد و عامهی بیسواد را مد نظر قرار دهد، بلکه باید نشانگر علم و موقعیت شاعر نیز باشد؛ که این امر از یک سو میتواند باعث پیچیدگی شعر و از سوی دیگر تنوع شعر باشد.
روح مبارزه در این سبک – اکثر شاعران آذربایجان در این مقطع زمانی و پیوند یافته با این سبک ادبی ، شاعرانی هستند که زندان کشیدهاند هرچند که در اوایل حتی جزو شاعران مداح بوده اند. خاقانی شروانی بارها به زندان افتاده و در نهایت با استفاده از ترفند زیارت مکه رفتن از شروان فرار کرده و دیگر به آنجا بازنگشته است. فلکی شروانی، بیلقانی و دیگران نیز زندانها کشیدهاند و حبسیات آنان معروف در ادب فارسی است. حتی دیگر شاعرانی که به زندان نیفتادهاند از مبارزه با حاکمان و آزار و اذیتهای دربار بدور نبودهاند. نظامی گنجوی از منتقدان اصلی حکومتها بوده و با شجاعت بیمانندی در عین تقدیم آثارش با حاکمان به نصیحت و پند آنان دل سپرده است و حرف او را به گوش میگرفتهاند. مدح و ستایش شاهان و تمجید آنان هرگز در آثار شاعران آذربایجانی وجود ندارد و اگر هم موجود باشد توخالی نیست، بلکه تعلیم و نصیحت شاهان اصل اساسی این گونه اشعار به شمار میآید.
از ویژگیهای بارز سبک آذربایجانی در شعر فارسی وابستگی عمیق شاعران به آذربایجان بوده است. خاقانی جزو این شاعران است. نظامی، لیلی و مجنون عرب را لباس آذربایجانی میپوشاند، اسکندر مقدونی را کشان – کشان به آذربایجان میآورد و در برابر نوشابه – دختر آذربایجانی به زانو می نشاند. بهرام گور ساسانی در اثر نظامی، نه یک شاه و شاهزادهی ایرانی، بلکه یک پناهندهی ایرانی به آذربایجان تصویر میشود. بازتابی از ایرانپرستی فردوسی و یا دیگر شاعران فارس را نمیتوان در اشعار هیچ یک از شاعران سبک آذربایجانی یافت. بلکه به جای آن عشق به سرزمین مادری را بوفور میتوان در آثار شاعران آذربایجان یافت.
تک مذهبی نبودن شاعران سبک آذربایجانی نیز از ویژگیهای این طرز و طریق شمرده میشود. در کنار اسلام، میتوان نشانههای شمنیزم ترکی، زردشتیگری، مسیحیت و آزادی همهی دینها را دید. به طوری که یان ریپکا معتقد است این سبک با این ویژگیهایش نمیتوانست در جای دیگری جز آذربایجان به وجود آید.[۱۷]
بازتاب غنای فرهنگ بومی اصلی است که بیشتر ادیبان پژوهشگر در این ساحه بدان اذعان کردهاند. تصویر زیباییهای بومی و در نتیجه توصیفی بودن این اشعار نقطهی آغاز اشعار این سبک است که در ادامهی آن باید منتظر ورود صدها واژهی ترکی، صدها ضربالمثل ترکی و هزارن اصطلاح محلی نیر بود. دیوان قطران، نظامی، خاقانی و دیگر شاعران این دوره ی آذربایجان مملو از این گونه آثار میباشد.
انسانگرائی ناب و لطیف و آرمانهای عالی انسانی را از دیگر مشخصات سبک آذربایجانی شمردهاند. بیتردید میتوان عالیترین روحیات انساندوستی را در سمبولیسم عرفانی نظامی مشاهده کرد. رمانتیزم حماسی، سمبولیزم عرفانی، دفاع از حقوق مردم و انتقاد از سیستم حکومتی، اشعار این شاعران را در طول قرنهای متمادی از اهمیت وافری برخوردار کرده است. ارزش زن در آثار این شاعران در حدی است که به هیچ عنوانی در آثار شاعران دیگر نیافتهایم. موقعیت زنان در آثار داستانی نظامی و احترامی که وی به زنان قائل است، یا حتی احترامی که شاعر به همسر خود که ابتدا کنیز بوده و سپس همسرش گشته است در کل ادبیات فارسی بیهمتاست. احترام خاقانی به مادرش در ادبیات فارسی بی مانند است، زن در اشعار مجیر بیلقانی دارای احترامی بیمانند در شعر فارسی است و کلا در اشعار این شاعران، زن به عنوان انسانی ارزشمند و احترامانگیز بوده و از قدسیت بیمانندی برخوردار است. توجه به طبقات پائین جامعه، دفاع از حقوق مردم در برابر حاکمان از دیگر خصوصیات بارز سبک آذربایجانی است. به طوری که بسیاری از ادیبان پژوهشگر این سبک، حمایت از طبقات و اقشار مردم را از مشخصات سبک آذربایجانی دانستهاند. مجموعهی این مشخصات باعث گشته بسیاری از پژوهندگان آثار این شاعران، شیوهی روانکاوانهای آن را نیز مد نظر داشته باشند و به این ترتیب در برخورد با این آثار با دقت و وسواس خاصی بدانها بپردازند. فراوانی تمثیلات و یا استفاده از سمبولیسم هر تازه واردی را اجازه دخول در بحث نمیدهد. شخصیتپردازیهای زیبا و علمی نیز از دیگر خصوصیات این شیوهی بدیع میباشد. فرهاد زحمتکش به صورت سیمایی نجیب و دوست داشتنی به تصویر درمیآید و اورا در برابر خسرو عیاش و تنپرور با احترام بیشتری مورد بررسی قرار میگیرد.
سبک آذربایجانی، مختص شاعران ترکزبان و آذربایجانیالاصلی است که در این مقطع تاریخی بنابر شرایط تاریخی، آثار خود را علاوه بر زبان مادریشان به زبان فارسی هم سرودهاند و برخی حتی تمامی آثارشان را به فارسی آفریدهاند.
ادبیات ترکی
از بزرگان این دوره که آثار و اشعار زیبایی به زبان ترکی آفریده اند می توان نام برد:
نظامی بارها به اشعار ترکی خود اشاره کرده است:
ترکیام را در این حبش نخورند لاجرم دوغبای خوش نخورند
امروز نسخه ی خطی دوم در شهر قم در کتابخانه ی آیت اله گلپایگانی به شماره ۱۵٫۹۱۸ بدست آمده است و بیش از ۲۰۰۰ بیت اشعار ترکی اوست. نسخه های دیگری در مسکو و پاریس گزارش شده است.
خاقانی هم بیش از ۳۰ شعر ملمع و عزلیات کامل ترکی دارد که توسط دکتر برات زنجانی در کلیات دیوان خاقانی در دانشگاه تهران چاپ شده است.
در دیوان خاقانی صدها لغت ترکی دارای محتوای تاریخی وجود دارد که وارد زبان فارسی کرده است مانند:
سعید نفیسی با صراحت از اینکه شاعران سده های ۵ و ۶ آذربایجان ترک زبان بودند می نویسد::
“این نکته مسلم است که زبان شعر فارسی زبان طبیعی و رایج مغرب ایران مخصوصا آذربایجان و اران نبوده و زبان مشرق بوده است که از راه ادبیات وارد این سرزمین شده است. شعر دری در آذربایجان از قرن پنجم و زمان اسدی و قطران آغاز شده و در قرن ششم در زمان ابوالعلاء گنجوی و خاقانی و نظامی و فلکی و قوامی و مجیرالدین بیلقانی که بزرگترین سرایندگان این سرزمین در این دوره اند به اوج بلندی خود رسیده است.
ناچار شاعران بزرگ آذربایجان زبان دری را از مادر خود نمیآموخته و از آموزگار درمی یافتهاند و اینکه گاهی در آثار ایشان مخصوصا در شعر خاقانی و نظامی ترکیبات و تلفیقات و تعبیراتی دیده میشود که در عرف شاعران خراسان و عراق یعنی جایی که زبان دری زبان طبیعی بوده است دیده نمیشود جزین دلیل دیگری ندارد”(سعید نفیسی، ص ۱۳۵ و ۱۳۶)
ابوالغنایم رکن الدین سجاسی
شیخ شهاب الدین سهروردی (۵۵۱ – ۵۸۷ ق) اشعاری به زبان ترکی از این بزرگان در دست داریم.
خواجه احمد فقیه اسبوسی : سه مثنوی ترکی و یک دیوان غزلیات / متوفی ۶۱۸ – متولد ۵۲۳ / آثارش: چرخ نامه، فقرنامه، اوصاف مساجد شریفه و دیوان غزلیات.
حسن اوغلو غزلها / دیوان غزلیاتش که بالغ بر ۴۰ غزل روان و عرفانی به زبان ترکی است / مثنوی سیره النبی متوفی ۶۵۸
شیخ احمد ذاکر گورپانی – استاد حسن اوغلو که امروز مقبره اش در نزدیکی شهر اسفراین موجود است و اخیرا دیوان ترکی وی توسط دکتر سیف الدین آلتایلی کشف و منتشر شده است. / کبرویه و . . .
خواجه علی خوارزمی و یوسف و زلیخا – قصه ی یوسف / چارپاره های تورکی
شهاب الدین سهروردی / دانشمند و فیلسوفی که اشعاری به زبان ترکی هم دارد . او نابغه ی سه زبانه ی آذربایجان است.
بابا الیاس در سده ششم و اوایل سده هفتم رساله ای منظوم به زبان ترکی دارد که حقیر کل شعر او را در کتاب غریب نامه آورده ام و بالغ بر ۵۰۰ بیت ترکی است. اشعار دیگری هم در مولودیه و فلسفه دارد.
خواجه دهانی
دیوان غزلیاتش مشهور است و یک مثنوی بزرگ تحت عنوان شاهنشاه نامه سلجوقی دارد.
ورود صدها لغت ترکی در فارسی که واژگان اساسی فارسی هستند و شاید بدون این واژگان فارسی را نتوان صحبت کرد مانند: سو، اکمک، یتاق، یزک، یغما، وشاق، قوناق، چاپار، الاغ، قلاووز، خیلتاش، خواجه تاش، الغ، ایل، ییل، چپاول، یورش، یورت، ترخان، بیلیک، کوچ، یرلیغ، تمغا، خان، خانم، خانه، آقا، اروغ، ایقان، اویناق، اوتاق، اوتراق، سوغات، قرق، یاغی، اولوس، نوکر، چریک، قشون، بخشی، قشلاق، ییلاق، پرچم، سنجاق، ایلخان، آتا بیگ، بیگ، بربک، جلگه، یورت و . . . در اواخر سلجوقیان تمامی لقب ها از عربی به ترکی برمی گردد.
منابع:
۵ . دولتشاه سمرقندي، تذكرهالشعراء به كوشش ادوارد براون، ليدن، ۱۹۰۰٫