اتابکان آذربایجان، سلسلهای از امیران مشهور به ایلدگزیان یا ائلدنیزیان كه از حدود سال ۵۴۱ تا ۶۲۲ ق / ۱۱۴۶-۱۲۲۵ م بر آذربایجان فرمان راندند و در دورهای، تمامی كارهای سلاطین سلجوقی را نیز در دست داشتند.
قدرت گرفتن سلجوقیان را نمیتوان یک رویداد سیاسی صرف تلقی کرد. نخستین بار سلجوقیان توانستند یکپارچگی سیاسی و ارضی این سرزمین را بازآفرینی کنند. آنان پس از تشکیل حکومت، برخی از آداب و رسوم، تشکیلات و سازمانهای اجتماعی و دولتی خویش را در این سرزمینها مرسوم کردند. نهاد اتابکی از جملة این سنتها بود که نخستین بار بعد از شکلگیری حکومت غزنوی در ایران رواج یافت. البته این سنت در میان گؤگ تورکها نیز وجود داشت. سلجوقیان این سنت را رواج دادند و سلاطین سلجوقی تربیت فرزندان خود را به امیری مجرب، موسوم به اتابک، واگذار کردند. اتابکان در نقش پدر معنوی وظیفه داشتند آنچه برای یک حاکم ضروری بود، از جمله هنرهای رزمی و راه و رسم کشورداری، را به شاهزادگان آموزش دهند تا آنان شایستگیهای لازم برای اداره ی کشور را بدست آورند. سپس وقتی قلمرو سلاطین گسترده شد شاهزادگان را برای کمک به دولت مرکزی به ایالتها فرستادند و همراه با آنان اتابک ها نیز همراه شاهزاده می رفتند و به عنوان مشاور وی عمل می کردند. برخی از همین اتابکان قدرت را بدست گرفتند و استقلال هم یافتند.
از نظر سیاسی، یکی از وظایف اتابک که به امارات مختلف فرستاده می شدند نظارت بر محل امارت خود و جلوگیری از شورش، گردآوری مالیات و تنظیم روابط در منطقة مخصوص به خود بود. اما این کارکرد بهتدریج تغییر یافت. اتابکان با تسلط بر ولایات واگذارشده، پس از مدتی از توان اقتصادی و نظامی ویژهای برخوردار شدند. این مسئله به همراه ضعف نهاد سلطنت، که پس از مرگ سلطان ملکشاه اول (۴۶۵-۴۸۵ق) بروز کرد و موجب شد نهاد اتابکی در ایجاد و تشدید گرایشهای مرکزگریز در درون دولت سلجوقی نقش مهمی ایفا کند. این نهاد بهخصوص پس از مرگ سلطان محمد اول (۴۹۸-۵۱۱ق) توسعه یافت و اتابکان به حاکمان واقعی ولایات واگذارشده تبدیل شدند.
مؤسس سلسله اتابکان آذربایجان، شمس الدین ایلده گز است که در دربار سلطان مسعود سلجوقی، قدرتش به جایی رسید که در سال ۵۴۱ هجری به حکومت آذربایجان منصوب شد و تا سال ۵۶۸ هجری در این سمت باقی بود. در سال ۵۵۷ هجری گرجیان را شکست داد و از تجاوز آنان به شهرهای آذربایجان جلوگیری کرد. از ترورهای اسماعیلیان جلوگیری کرد، مساله خلیفه و ترور آنان که شایعه شده بود سلجوقیان چنین قتلها را سازماندهی می کنند حل نمود. حتی حدود اختیارات خلفا را کاهش داد؛ اتابکان متمرد ایالات را آرام کرد. همه ی این عوامل سبب شد ایلده گز جای سلطان سلجوقی شناخته شود و همه ی دیگر اتابکان از او پیروی کنند و بدین ترتیب سلسله ی اتابکان آذربایجان جان گرفت.
بعد از درگذشت ایلدگز، پسر بزرگ او نصرت الدین محمد جهانپهلوان بهجای پدر نشست. قلمرو حکومت او اکثرین مناطق سلجوقی را در بر می گرفت.
بعد از مرگ محمد جهانپهلوان، برادرش قزل ارسلان، در دستگاه طغرل سوم سلجوقی زمام امور را در دست گرفت. دیری نگذشت که با طغرل اختلاف نظر پیدا کرد و طغرل را به زندان افکند. اما خودِ قزل ارسلان در سال ۵۸۷ هجری توسط فرقه اسماعیلیه کشته شد.
بعد از کشته شدن قزل ارسلان برادرزادهاش نصرت الدین ابوبکر جانشین او شد.
سپس مظفرالدین ازبک به جای برادر نشست. تا اینکه در سال ۶۱۷ هجری مغولان آذربایجان را تصرف کردند. مظفرالدین که تاب مقاومت در برابر آنها را نداشت، بهناچار از در صلح درآمد. در سال ۶۲۲ هجری، زمانی که از حرکت سلطان جلالالدین خوارزمشاه به سمت آذربایجان آگاه شد، تبریز را رها کرد و به گنجه گریخت.
بعد از درگذشت اتابک ازبک، فرزندش قزل ارسلان جانشین پدر شد. در سال ۶۲۶ اتابک خاموش در گنجه به خدمت جلالالدین خوارزمشاه رسید و از در اطاعت درآمد. چندی نگذشت که در نزدیکی الموت درگذشت یا توسط اسماعیلیان کشته شد. با مرگ وی سلسله اتابکان آذربایجان نیز منقرض شد.
بنابراین سلاطین اتابکان آذربایجان را می توان بصورت زیر جمع بندی کرد:
۱. شمسالدین ایلدگز
۲. نصرت الدین محمد جهانپهلوان پسر ایلدگز
۳. مظفرالدین عثمان قزل ارسلان پسر ایلدگز
۴. نصرت الدین ابوبکر پسر جهانپهلوان
۵. مظفرالدین ازبک پسر دیگر جهانپهلوان
۶. اتابک خاموش، قزل ارسلان پسر مظفرالدین ازبک
آتا بیگ واژهای است ترکی و به معنای پدر امیر یا پدر معنوی و در عربی با عنوان “والدالامیر” میباشد. ملکشاه سلجوقی برای اداره ی قلمرو گسترده ی خود، اتابک ها را به مناطق مختلف فرستاد و بدانان اقطاعاتی نیز واگذار کرد و تا اندازه ای در حکومت محلی بدانان اقتدار بخشید. بعد از ملکشاه و بویژه در زمان سلطان سنجر، این اتابکان قدرت خود را افزایش دادند و با بهره گیری از ضعف دولت مرکزی بر قدرت خود افزودند و به حاکم بدون رقیب محلی تبدیل شدند و بدین ترتیب اتابکان مناطق مختلف پدید آمد. اما تاکید لازم است که در مواقع حساس تبعیت از مرکز را می پذیرفته اند و خود را تابع سلجوقیان مرکز می دانستند. در این بین اتابکان آذربایجان به دلایل چندی دارای اهمیت اساسی است که در این فرصت بدانان خواهیم پرداخت.
اتابکان آذربایجان یا خاندان ایلده گز از سال ۵۴۰ هـ تا ۶۲۱ هـ به درازا کشید، به اسم سلاطین سلجوقی، تمامی قلمرو سلجوقیان را در این دوره به دست گرفته و حکومت و مقام اتابکی را موروثی کردند.
این سلسله در سال ۵۴۱ق توسط شمسالدین محمد ایلدگز (۵۴۱-۵۶۸ق) در آذربایجان تأسیس شد. ایلدگز، اتابکی بود که سخت مورد توجه سلطان مسعود قرار گرفت و علاوه بر دادن اقطاع به وی، مؤمنهخاتون – همسر برادر متوفای خود طغرل دوم (۵۲۶- ۵۲۹ق/۱۱۳۱-۱۱۳۴م)، را به عقد وی درآورد و او را مسئول تربیت ارسلان بن طغرل – پسرخوانده اش نمود. ایلدگز پس از تسلط بر قلمروی که به وی واگذار شده بود، رفتار شایستهای با رعایای این منطقه کرد و بر مشروعیت دولت خویش افزود.
اینجا باید اضافه کنم که در تاریخ ایران همواره سعی بر این است که سلاطین ترک را غلام بنامند از جمله ایلده گز را غلام می نامند و غلام را در حد برده بشمار آورند. اندکی توجه در تاریخ نشان می دهد که غلامان ترک برده و یا اسیر نبوده اند و هرگز معنی نوکر یا مقام پایینی بحساب نیامده است. غلام کسی است که در ازاء دریافت پول و مقام وظیفه ای را قبول می کرده است. این وظیفه می توانست سربازی در قشون تا سرلشگری قشون باشد و بر اساس لیاقت تا حد امیری تسری می یافت. بسیاری از این غلامان به سلطنت رسیده اند. بنابراین نباید بدانان به چشم حقارت نگریست. آنان با نشاندادن لیاقت و کفایت از مرتبه مزدوری یا بزبان امروزی از استخدام دولت ارتقاء یافته و در سپاه و دربار به مقاماتی رسیدند و نیز سلاجقه طبق عادت، شاهزادگان خردسال خود را برای تربیت، خصوصاً در امور سیاسی و جنگی به دست این غلامان – مستخدمان یا افراد استخدامی – کارمندان خود میسپردند و در موقع فرستادن شاهزادگان به حکومت ولایات، سرپرستی آنها را بدست همین کارمندان تُرک میسپردند – اتابک نام دارند- تا کارها در صورت لزوم با مشورت و صلاحدید اتابکان انجام شود.
سلجوقیان که قلمروشان از کاشغر تا دریای مدیترانه گسترده بود با ضعف پدید آمده در ارکان سلطنت ، برای حفظ امنیت داخلی به گماشتگان واگذار شد و اتابک ها در این باره، مورد اعتماد بودند. زیرا اینان بر اداره ی کشور آگاه بودند، معلمان شاهزادگان بودند. این اتابکها در راه تشکیلات سیستم مرکزی و اخذ مداوم مالیاتها تلاش می کردند. اما بتدریج مستقل شدند.
منابع در مورد اتابکان بسیار اندک است و از یک پریشانی و عدم انسجام نوشتاری هم برخوردار است؛ مگر از بررسی و انطباق نوشته ها و حوادث بتوان به اساس اتابکان دست یافت. به همین خاطر باید اطلاعات را جمع آوری و تبیین نمود. ابن اثیر در کتاب تاریخ کامل، عبدالرحمان جوزی در المنتظم فی تاریخ الملوک (یک جلد از ۴۰ جلد اثر او باقی مانده)، و راوندی در راحه الصدور و روآیه السرور بطور پراکنده گفته است و کتابهایی که در مورد اتابکان مناطق مختلف نوشته اند، اما در مورد اتابکان آذربایجان مورخان و پژوهشگرانی چون پروفسور ضیاء موسی اوغلو – بنیاداوف بررسی دقیق و عمیقی را انجام داده اند. اما اتابکان موصل را رشیدالجمیلی، اتابکان عراق را حسین امینی، و . . . نوشته اند.
*** در مورد تاریخ اتابکان به چند مورد اساسی باید تکیه کرد:
پاسداری اتابکان آذربایجان از سلطنت سلجوقی
مساله خلیفه
اسماعیلیان
جنگ های صلیبی یا جنگ با گرجیان
به هر یک از موضوعات باید بصورت جداگانه و دقیق پرداخت.
ایلدگز در دو اقدام نظامی با لشکرکشی به اصفهان و گماشتن حاکمی از جانب خود به شهر اصفهان، پایتخت سابق سلجوقیان، وارد بلاد فارس شده، اتابک زنگی را مجبور به شناسایی سلطان جدید و مقام اتابک اعظمی خود و ملزم به گزاردن خطبه و ضرب سکه به اسم سلطان سلجوقی کرد.
او در گام دوم علیه اینانج (حاکم ری) و اتابک ارسلان ابن آغ سنقر حاکم مراغه، در حالی که با هم متحد شده بودند، لشکر کشید و در صحرای ساوه، با شکست این دو امیر، آنها را مجبور به مصالحه و شناسایی سلطان ارسلان نمود. بدین گونه و به طور موقت توانست قلمرو خود را به اسم سلطان سلجوقی از گنجه در شمال تا اصفهان و شیراز در جنوب گسترش دهد.
در لشکرکشی ایلدگز علیه گرجیان که اهالی شهر دوین از بلاد آذربایجان و توابع آن را مورد قتل و غارت قرار داده بودند، به تابعیت سلطان در آورد. «راوندی» این اقدام اتابک ایلدگز علیه «کفار» گرجی و ارمنی دانسته و از آن با عنوان «جهاد اصغر» یاد میکند. ایلدگز در این اقدام «ملک ابخاز» را شکست داد و مجبور به مصالحه نمود.
اقدام دوم ایلدگز در پی این «جهاد اصغر» که در جامعه اسلامی بازتاب گستردهای داشت، لشکرکشی وی علیه اسماعیلیان یا باطنیان قلاع اطراف قزوین به مرکزیت الموت بود که اهالی قزوین را مورد تاخت و تاز و قتل و غارت قرار میدادند. اتابک ایلدگز مدت ۴ ماه به محاصره اسماعیلیان پرداخته و تلفات و شکستهای سنگینی بر آنها وارد ساخته و از این «جهاد اکبر» هم موفق و پیروز درآمده و قلعه ی اسماعیلیه را که متصرف شده بود به نام سلطان سلجوقی «ارسلان گشای» نام نهاد.
ایلدگز بعد از این اقدامات داخلی و خارجی موفقیت آمیز، به فکر مکاتبه با خلافت بغداد درآمد تا طبق رسم گذشته به اسم سلطان سلجوقی در بغداد خطبه سلطنت گزارده شود. در همین راستا رسولی نزد خلیفه بغداد فرستاد و خواستار عملی شدن خواسته مذکور شد. این در حالی بود که سیاستهای خلافت بغداد از سال ۵۴۷ هـ با مرگ سلطان مسعود، مخالفت علنی با سلطنت سلجوقی بود که خلافت با تجدید قدرت مادی خود در کنار قدرت معنوی از سال مذکور نه به اسم سلاطین سلجوقی خطبه گزارد و نه سلاطین سلجوقی را در بغداد راه داد. البته خلفا سعی داشتند با تضعیف سلاطین قدرت خود را نشان دهند. از اعمال آنها این بود که در کار سلاطین اخلال ایجاد می کردند. اتابک با درک این مساله خلیفه را به آذربایجان کشاند اما اسماعیلیان او را کشتند. ۱۷ نفر به چادر خلیفه حمله کردند و با چاقو او را کشتند. خلیفه را در مراغه و در مقبره آغ سونقور دفن کردند.
کشتار اسماعیلیه تنها با این ترور پایان نیافت بلکه بدعا قیزیل ارسلان فرزند اتابک را نیز آنان ترور کردند. در هر حال اتابک برای انتخاب خلیفه ی جانشین به بغداد رفت و در همانجا نیز خواست تا خلیفه کار شرعی خود را انجام دهد و از دخالت در امور اداری کشور خودداری کند و بجز امور روحانی در امور دیگر دخالت نکند. اتابک در همین جلسه نظر سلطان سنجر را مبنی بر انتخاب هارون ابن المقتدر بیان کرد. اما خلیفه الرشید انتخاب شد و سلطان مسعود همواره با او مخالف بود. همین اختلاف نظرها در تضعیف سلجوقیان بی تاثیر نبوده است (ضیاء بنیادف، ص ۸ الی ۳۳)
سلطة سلجوقیان تا مدتها خیزش سنیمذهبانی تلقی میشد که هدفشان تجدید قدرت خلفای عباسی، براندازی حکومتهای شیعیمذهب و ترویج تسنن است. با این حال، روابط سلجوقیان و خلفای عباسی هیچ گاه مطلوب نبود. یک دهه پیش از ظهور ایلدگزیان، نهاد خلافت تلاشهای گستردهای را برای بازیابی توان دنیوی خویش آغاز کرده بود. نقشآفرینی در مناسبات ایلدگزیان و سلجوقیان عراق نیز از جمله اقدامات خلفا برای تحقق این راهبرد بود. در واقع، از این تاریخ تغییر بزرگی در روابط سلطنت و خلافت روی داد و اتابکان آذربایجان جایگزین سلاطین سلجوقی در روابط با خلفای عباسی شدند.
ایلدگز كه در این ایام آل باوند را در مازندران سرکوب کرد. دیگر حکومت های محلی را درهم شکست و قدرت فوق العاده ای بدست آورد بطوری که هر شورشی در سرتاسر قلمرو سلجوقیان را فرو نشاند. حتا تا محاصره ی بغداد پیش رفت. (ابناثیر، ۱۱ / ۳۶۲-۳۶۵).
تاریخ مرگ ایلدگز را به اختلاف: ۵۶۸ ق (ابناثیر، ۱۱ / ۳۸۸؛ حمدالله، ۴۶۲)، ۵۷۰ ق(راوندی، ۳۰۰) و ۵۷۱ ق (ظهیرالدین، ۸۲).
ایلدگز در طول حكومت ارسلان، فرمانروای واقعی امپراتوری سلجوقی به شمار میآمد و ارسلان تنها نامی از سلطنت داشت. (حسینی، ۲۸۲؛ ابن اثیر، ۱۱ / ۳۸۸- ۳۸۹؛ ذهبی، ۲۱ / ۱۱۲). ایلدگز را به هوشمندی و عدالت ستودهاند (ابن اثیر، همانجا). اقتدار وی به حدی بود كه مورخ ارمنی، مخیتارگش (ص ۴۸۹) او را فرمانروای تمامی ایران میدانست. النسوی نیز ایلده گز را سلطانی عادل می شمارد (ص ۱۳۶). طبق سالنامه ای ارمنی، اتابک ایلده گز مسیحیان را دوست داشت و در جهت آبادی و امنیت شهرهای ارمنی نشیت همت بخرج داد. (همان، ص ۶۳). در سالهای حکومت وی کشورها در امنیت بودند.
دلیل اساسی برای اضمحلال سلجوقیان، ضعف کلی دولت سلجوقی، بروز اختلاف و عدم تفاهم فرماندهان سپاه، اختلاف طبقاتی در درون دولت، عدم توسعه قلمرو دولت، بروز جنگ های صلیبی، شدت یافتن ترور توسط اسماعیلیان و عدم حمایت خلفای بغداد و رفع مشروعیت دولت را بررسی کرد.
از یکسو خلیفه حمایت خود را کاهش داد. برخی از خلفا توسط اسماعیلیان ترور شدند و مسئولیت ها بر گردن سلجوقیان افتاد. همگی این عوامل، سبب پدید آمدن مشکلاتی در رابطه با دولت مرکزی و خلیفه گردید. اما ایلدگز با اقتدار توانست تا حدودی سلجوقیان را حفظ نماید. در اینجا بود که آذربایجان نقش هدایت و حکومت را بر عهده گرفت و سلسله ی اتابکان آذربایجان یا ایلده گزیان براه افتاد.
۱ ) اتابکان آذربایجان تا برههای به شیوههای مختلف از کیان سلطنت در برابر مخالفان آن دفاع میکردند. این مؤلفه که در برخی مواقع با همراهی سلاطین سلجوقی انجام میگرفت، موجب همگرایی در مناسبات طرفین میشد. در دورة اول مناسبات آنها، به دلیل آنکه ایلدگزیان بیشتر تلاش خود را صرف تثبیت پایههای قدرت خویش در اقطاعشان میکردند و از جانب دیگر شاهزادة تحت سرپرستی آنها هنوز به سلطنت نرسیده بود، این مؤلفه نقش کمتری در مناسبات طرفین داشت. ایلدگزیان پاسدار سلطنت محسوب میشدند. در این زمینه همکاری با سلطان برای سرکوب مخالفان سلطنت عمل می کردند.
دیگر حمایت مهم اتابکان آذربایجان از نهاد سلطنت مقابلة آنها با اقدامات زیادهخواهانة سلغریان و دیگر اتابکان موجود در قلمرو سلجوقیان می شد. ایلدگز در برابر تهدیدات کوچکتر نیز بهخوبی از منافع سلطنت دفاع کرد.
مشخصاتی که همه ی اتابکان دارند اینست که همگی از خاندان سلجوقی و ترک هستند. از شرق تا غرب قلمرو و از شمال تا جنوب همگی اتابکان ترک زبانند.
اتابکان دمشق (۴۹۷- ۵۴۹ ه.ق.) ، “طغ تکین” که تربیت پسر خردسال “تتش” سلجوقی را به عهده داشت و حکومت دمشق به این شاهزاده سپرده شده بود. اما چون پسر سلطان فوت کرد و اتابک همراه وی، حکومت دمشق را در دست گرفت و «اتابکان دمشق» را پیریزی کرد که به خاندان «بوری» نیز معروف است. حکومت اتابکان دمشق زیر نفوذ خاندان طغتکین ادامه یافت تا در سال ۵۴۹ ه.ق. به دست خاندان زنگی افتاد.
اتابکان موصل و حلب (۵۳۳-۵۴۱ ه.ق.)، اتابکان موصل نسبشان به پسر “آقسنقر” به “عماد الدین زنگی” بود که تربیت “برکیارق” فرزند ملکشاه را بر عهده داشت. عمادالدین با نشان دادن لیاقت خود و جلب توجه پادشاهان سلجوقی به حکومت بصره رسید. فرزند “عماد الدین” حکومت حلب را به دست آورد و سیاست پدرش – جنگ علیه صلیبیها را در پیش گرفت و اتابکان موصل ادامه یافت.
اتابکان فارس (۵۴۳ – ۶۹۳ ه.ق.)، یا سلغریان هستند که “سلغر” رئیس یکی از قبایل ترکمان بود و به خدمت سلجوقیان درآمد و در دربار طغرل سلجوقی به منصب حاجبی رسید. جانشین سلغر به نام “سنقر بن مودود” بر ملکشاه پسر سلطان محمد شورید و دولت خود را استقلال بخشید. بنام «اتابکان فارس» که یک قرن و نیم دوام داشت، او نفوذش را تا کرمان ادامه داده و شیراز پایتخت او بود. پس از سنقر برادرش اتابک مظفر زنگی به جای او نشست و او نیز ۱۴ سال حکومت کرد. اینان را “سلغریان” نیز نامیده اند.
قبر مؤمنه خاتون همسر ایلده گز
اتابکان آذربایجان را “ایلدگز” که در دستگاه “سلطان مسعود” سلجوقی اهمیت و اعتباری حاصل کرده بود تاسیس نمود. “مسعود”، که برادر طغرل بود، بعد از مرگ طغرل، زن او را به ایدگز داد و اتابکی پسر طغرل بعنی “ارسلان شاه” را نیز به او سپرد. مسعود با دیدن لیاقت او حکومت آذربایجان را به عنوان اقطاع به او داد و روز به روز به اقتدار ایلدگز افزوده شد. جهاد او با عیسویان گرجستان مقامش را تا حد سلطان بالا برد. بطوری که بر دیگر اتابکان محلی در سراسر قلمرو تسلط یافت و او نیرومندترین ِ اتابکان شد و در حقیقت جای سلطان سلجوقی را گرفت بی آنکه علیه سلجوقی عملی کرده باشد.
صاحب مرآت البلدان گوید: پنج تن از این طایفه در آذربایجان حکمرانی کردهاند، اول ایشان اتابک ایلدگز بوده است. هرچند وی درم خریده ی سلطان مسعودبن ملکشاه سلجوقی بود اما استعداد و لیاقت او توجه سلطان را جلب کرد و تربیت او را بر عهده گرفت و پس از مدتی در سلک امرا آمد و به امر پادشاه به آذربایجان رفت و این مملکت را ضبط کرد و تمامی آن ولایات را مسخر کرد و به تبریز را دارالملک خود ساخت و در عهد ارسلان بن طغرل حکمرانی عراق نیز ایلدگز را گشت و پس از بیست سال حکمرانی در سال پانصد و شصت و هشت ق. درگذشت.
شمسالدین ایلدگز (۵۴۱- ۵۷۱ ق) برخی از منابع معاصر نام وی را به صورت ایل دنیز آوردهاند كه به گفتۀ مینورسكی، تلفظی نو است و محتمل نیست كه با ضبط این نام در منابع نخستین یكی بوده باشد
روایات مربوط به آغاز كار ایلدگز با افسانههایی درآمیخته است (ابن اثیر، ۱۱ / ۳۸۸؛ میرخواند، ۴ / ۵۹۹-۶۰۰؛ خواندمیر، ۲ / ۵۵۷). در ۵۱۵ ق پس از قتل سمیرمی، ایلدگز نخست به خدمت سلطان محمود درآمد و سپس به برادر او سلطان مسعود تعلق گرفت (ابن اثیر / ظهیرالدین، ۷۵) و به سبب شایستگی و لیاقتی كه از خود نشان داد، چندان تقرب یافت كه مسعود اقطاع به وی داد.
نخستین بار ابن اثیر (۱۱ / ۱۳۲) در رویدادهای سال ۵۴۳ ق از ایلدگز به عنوان فرمانروای گنجه یاد كرده است. بنابراین او در فاصلۀ سالهای ۵۴۱ تا ۵۴۳ و به احتمال بسیار در همان ۵۴۱ ق، یعنی پس از آنكه خاص بیگ والی اران نزد مسعود به پایتخت شتافت، به حكومت این شهر دست یافت (حسینی، ۲۲۴-۲۲۵؛ لین پول، ۲ / ۳۰۹)، اما وقتی در ۵۴۳ ق سلطان مسعود باز حكومت اران و عراق را به خاص بیگ داد (راوندی، ۲۴۳)، خشم امرای دیگر و نیز سنجر، سلطان قدرتمند سلجوقی را در خراسان برانگیخت. ایلدگز بغداد را به دست گرفت. گزارش یك مورخ ارمنی (مخیتارگش، (۴۸۷ حاکی از اینست که ایلدگز سكههایی نیز ضرب كرده است.
به طور كلی حكومت ایلدگز با قدرت تجدید حیات یافتۀ شاهان باگراتونی گرجستان مقارن بود و مقابله با نفوذ آنان در آذربایجان یكی از مهمترین جنگ های ایلدگز به شمار میآمد (باسورث، ۱۷۸ – ۱۷۹) پیش از این در حدود سال ۵۴۸ ق به گزارش مورخ ارمنی، مخیتارگش (ص ۴۸۷) و بنداری (ص ۱۴) ایلدگز به خواهش گروهی از مسیحیان، آران را آرام كرد و اسماعیلیان را كه به غارت آن پرداخته بودند، فرو كوبید، اما از سوی گرجیان همچنان تهدید میشد (مخیتارگش، ص ۴۸۸). سرانجام به نفوذ آنان در سرزمینهای ارمنینشین خاتمه داد (مینورسكی، «مطالعاتی»، ص ۹۲ – ۹۳)
دربارۀ چگونگی روابط محمد پهلوان با خلافت عباسی، حسینی بر آن است كه خلیفه حكومت وی را به رسمیت شناخت و خلعتهایی برای او فرستاد، اما گزارش دیگر حاكی از آن است كه خلیفه هرگز به نام شاهزادۀ تحت حمایت محمد پهلوان خطبه نكرد و حتی نمایندۀ او را از درگاه خود راند (ابن جوزی، ص ۳۳۰). چنین مینماید كه در طول حكومت محمد پهلوان، اوضاع در شرق قلمرو سلجوقیان نسبت به گذشته آرامتر بوده است، زیرا سلطان تكش خوارزمشاه با وی راه دوستی در پیش گرفت. چهار نامهای كه از تكش خطاب به پهلوان بر جای مانده، بر این امر دلالت دارد (قفس اوغلو، ۱۳۶-۱۳۷).
اواخر عمر محمد پهلوان، مصادف بود با فتوحات صلاحالدین ایوبی، و ظاهراً در همین زمان (۵۸۱ ق / ۱۱۸۵ م) سلطان ایوبی، بر موصل تسلط یافته است اما پهلوان به صلح رسید و صلاحالدین آنجا را رها كرد (ابن جوزی؛ ابناثیر، ۱۱ / ۵۱۴؛ ابنعبری، ۲۲۰؛ ابنخلكان، ۵ / ۲۰۶). محمد پهلوان سرانجام در اوایل سال ۵۸۲ ق در ری درگذشت. پیكر او را پس از انتقال به همدان، در كنار مقبرۀ پدرش به خاك سپردند. راوندی، مورخ معاصر ایلدگزیان، محمد پهلوان را به شجاعت و كفایت بسی ستوده و بر آن است كه مردم در سایۀ كاردانی وی، در دورۀ فرمانروایی اش در رفاه و امنیت به سر میبردند (ابناثیر، ۱۱ / ۵۲۵-۵۲۶؛). پس از مرگ او آشوبها و كشمكشها در قلمرو سلجوقیان پدید آمد. به سبب این آشوبها، قلمرو سلجوقیان میان فرزندان محمد پهلوان تقسیم شد. به موجب وصیت او، آذربایجان و اران به بزرگترین فرزندش ابوبكر، واگذار میشد؛ ری و اصفهان و بقیۀ عراق نیز زیر نگین قتلغ اینانج محمود و امیر امیران عمر، از فرزندان اینانج خاتون، قرار میگرفت. مظفرالدین قزل ارسلان برادر محمد پهلوان، به نظارت عالیه بر قلمرو حكومت منصوب شد تا زیر نظر طغرل وظایف خود را انجام دهد
از مهمترین تحولات جهان اسلام در عصر اتابکان آذربایجان که از سال (۵۴۰ ق تا ۶۲۱ ق) حکومت کردند، اوج جنگهای صلیبی در غرب جهان اسلام و ظهور دولت خوارزمشاهیان و متعاقب آن مغولان در شرق جهان اسلام بود.
راهبرد مداخلهجویانه و توسعهطلبانة خوارزمشاهیان
خوارزمشاهیان بهعنوان تهدیدی مشترک موجب همگرایی سلجوقیان و ایلدگزیان شدند. نخستین مداخلة خوارزمشاهیان در امور داخلی حکومت سلجوقیان عراق به حمایت از امیراینانج مربوط میشد. اینانج بعد از طغیان در برابر سلجوقیان در سال ۵۶۱ق/ ۱۱۶۶م به ایلارسلان پناهنده شد و با وعدة واگذاری عراق به خوارزمشاهیان از وی یاری طلبید. خوارزمشاه نیز با کمکهای مالی و نظامی خود به حمایت از این عنصر شورشی پرداخت. اینانج با حمایت خوارزمشاهیان تلاش کرد اقطاعات خویش را بازپس بگیرد، اما موفق به این کار نشد و بعد از غارت برخی از نواحی در مقابل سپاه سلطان و اتابک مجبور به فرار شد.
در سراسر دورة اتابکی پهلوانمحمد میان وی و تکش (۵۶۸-۵۹۶ق/ ۱۱۷۳-۱۲۰۰م) مناسبات نیکویی برقرار بود و نامههای دوستانه و هدایایی میان آنان ردوبدل میشد.
خوارزمشاهیان که منتظر فرصت مناسبی برای تصرف عراق بودند، زمانی که اختلاف میان ایلدگزیان و سلجوقیان را مشاهده کردند، برای تحقق خواسته های توسعهطلبانة خویش در تصرف عراق، درخواست اتابکان برای حمله به این منطقه را اجابت کردند و بدین ترتیب در واگرایی میان ایلدگزیان و سلجوقیان کوشیدند.
اینجا پارانتزی باز می کنم:
*** هموطنان ما سعی دارند در مورد لقب اتابک خواجه نظام الملک را مطرح کنند و با استناد به نوشته ی قلقشندی این تئوری را کامل کنند. ابوالعباس قلقشندی” در کتاب تاریخ خود یاد میکند که («اتابک» در اصل به معنای پدر امیر است و اولین کسی که این لقب را گرفت خواجه نظام الملک وزیر معروف سلطان ملکشاه بود که اتابک “الب ارسلان” بوده است). االبته این گفته هم تا حدی درست و تا اندازه ای غلط است. زیرا اتابک از زمان پیشین مصطلح بوده است. این نامگذاری به دوره ی گؤگ تورکها برمی گردد. بومین خاقان نخستین بار این لقب را به کار برد. پس از آن مشاهده می کنیم که سلطان محمود مربی فرزندش سلطان مسعود را لقب آتابیگ داد. اما هموطنان ما اصرار بر این دارند که نخستین اتابک ایران را خواجه نظام الملک قلمداد کنند و افتخار را بدو بسپارند. اتابک اصولا دارای اقطاعی هم بودند. اقطاع – زمینهایی بوده است که پادشاهان به پاداش لیاقت و کار آزمودگی فرماندهان نظامی به آنها میدادند تا شاید در قلمرو تحت اختیارشان وظایفشان را بهتر انجام دهند.
شروانشاهان
شروانشاهان دودمانهای پادشاهی محلی در شروان و اطراف آن بودند، که از اواخر سده دوم تا اوایل سده دهم خورشیدی بر بخشها یا همه این سزمینها فرمان میراندند. مرکز شروانشاهان در آغاز شهر شابران (شاوران) بود، اما در دورههای مختلف شهرهای دیگری را نیز مرکز حکومت شان شدند. نخستین سلسله شروانشاهان در اوایل حکومت عباسیان به قدرت رسید. سرانجام در سال ۹۱۷خورشیدی (۹۴۵ قمری) به دست شاه تهماسب یکمصفوی برافتاد.
شروانشاهان در دوره سلجوقیان همچنان در قدرت خود باقی بودند و با پادشاهان آن سلسله رابطه داشتند و گاه نیز مطیع و خراجگزارشان میشدند. مهمترین دوره پادشاهی این سلسله عهد منوچهر دوم است. او اگرچه عنوان «خاقان اکبر» را داشت، اما تابع سلجوقیان عراق بود. این وضعیت تا پایان پادشاهی طغرل بن ارسلان آخرین پادشاه سلجوقی عراق ادامه داشت و از این پس، پادشاهان شروان تابع و باجگزار شاهان گرجی شدند و با آنان وصلت کردند.
هنگامی که جلالالدین خوارزمشاه بر آذربایجان تسلط یافت، شروان مدتی خراجگزار او بود. همچنین شیخ جنید و شیخ حیدر در جنگ با شروانشاهان به قتل رسیدند ولی شاه اسماعیل یکمصفوی انتقام آنها را از شروانشاهان گرفت و نواحی شروان را به باد غارت داد دولت این خاندان تا سال ۹۱۷خورشیدی (۹۴۵ ه.ق) دوام داشت و در این سال به دست شاه تهماسب یکم صفوی نابود گردید؛ ولی بعداً دو تن دیگر نیز به حکومت رسیدند.
ایرانیشدن فرهنگی شروانشاهان در زمان یزید بن احمد )یزید دوم ( ) ۳۸۱ق) شکل گرفت. مینورسکی مینویسد: «این واقعیت که یزید بن احمد و دخترش شمکویه در شابران دفن شدند، با توجه به پیدایش ناگهانی نامهای ایرانی در میان نوادگان او حایز اهمیت است. احتمال بسیار دارد که این نوآوری ناشی از ازدواج یزید با شاهزاده خانمی از خاندانهای قدیمی بوده باشد.
آنچه در مورد شروانشاهان می نویسند اینست که هرچند مسلمان بودند اما هیچیک از سلاطین و حکام شروانشاه به زیارت مکه و مدینه نرفته و هیچوقت پایتخت خود را ترک نکرده اند. یاقوت حموی که همواره در آذربایجان ساکن بوده از شروانشاهان هیچ ننوشته است. شروانشاهان از شروان تا دربند را دز اختیار داشته اند. مسعود ابن نامدار در باره ی آنان بسیار نوشته است. بارتولد، مینورسکی و پاخومف در باره شروانشاهان تحقیقات ارزنده ای به انجام رسانده اند. این تحقیقات نشان می دهد که شروانشاهان از زمانهای قدیم تر در این سرزمین بده و سعی داشته اند از دخالت در قلمرو دیگران اجتناب وزرند و لذا خود نیز در امان مانده اند. قزوینی نوشته: شیروان ولایت مستقل و غیروابسته است و نام حکمدار آن آخسیتان می باشد. (ص ۱۸۲).شاعرانی چون خاقانی در دربار آنان بوده اند. آخسیتان بیشترین حکومت را کرده و نظامی را نیز بسیار دوست می داشته است.
اتابکان در نظام اداری و حکومتی خود همان سیاستی را در پیش گرفتند که ریشه در سنتهای حکومتی سلجوقیان داشت. تلقی اشتراک در قدرت و حکومت امری بود که ریشه در سنتهای قبیلهای سلجوقیان داشت. اتابکان از همان ابتدای شکلگیری، این سیاست را در پیش گرفتند. ایلدگز به عنوان «اتابک اعظم» فرزندان خود را به حکومت در ایالات و در مقامات درباری و دیوانی گماشته بود. دو مقام مهم درباری و دیوانی یعنی مقام «امیر حاجب کبیر» را به پسرش اتابک پهلوان و مقام «امیر اسفهسالار» یا همان سپهسالاری را به دیگر پسرش قزل ارسلان سپرده بود.
در دوره اتابکی اتابک پهلوان سیاست حکومت اشتراکی خاندانی ابعاد گستردهتری یافت، به گونهای که حکومت هر کدام از ایالات مهم قلمرو خود را به برادر و پسرانش سپرد. وی حکومت آذربایجان را به ابوبکر داده و برادرش قزل ارسلان را به عنوان سرپرست و حاکم واقعی این ناحیه عهدهدار حضانت ابوبکر در امر حکومتداری را کرد.
حکومت ری از طرف اتابک پهلوان به اینانج سپرده شد. حکومت اصفهان هم به امیر امیران عمر واگذار شد. اوزبک هم در معیت اتابک پهلوان، حکومت همدان را عهدهدار شد.
با توجه در سیاست حکومتی ایلدگز و اتابک پهلوان، ملاحظه میگردد که کل مقامات و مناصب دیوانی، درباری و ایالتی در عمل توسط اعضای خاندان اتابکی اداره میشد. در چنین تشکیلاتی سلاطین سلجوقی تنها مقام تشریفاتی و مشروعیت بخش داشتند و فاقد هرگونه قدرت عملی در امر حکومت بودند.
مقام مالی «عمید» مسئول امور مالی شهرها بود که در هر شهری در کنار مقام نظامی امیر یا شحنه انجام وظیفه میکرد. مقام «رئیس» به عنوان حافظ منافع حکومت و اهل شهر در زمینه مالیاتگیری و خراج محسوب میشد که ناظر اعمال مقام عمید بود.
مقام قاضی که مسئول رسیدگی به دعاوی و مشکلات قضایی مردم بود، در هر شهری حضور داشت. هر حوزه جغرافیایی هم معمولاً دارای مقام ارشد «قاضیالقضات» بود که مسئول عملکرد کل قضات تحت امر و نظارت خود در شهرهای مربوط به حوزه جغرافیایی خود بود.
اتابکان قضات و مقام قاضیالقضاتی را خودشان منصوب میکردند و انتصاب قضات آن ناحیه به مقام قاضیالقضات محول میشد
آذربایجان دارای مقام قاضیالقضات بود که «عهدهدار قضای کلی آذربایجان» بود. کل مقامات دیوانی از وزیر، مشرف، عارض، مستوفی و رئیس دیوان انشا توسط اتابکان منصوب میشدند. بنابراین مشخصات اداری این دوره را می توان چنین جمع بندی کرد:
۱ ) شاهزادگان رل اساسی در اداره ی کشور دارند و کشور بصورت فدرالی اداره می شود. سلطان سنجر در نامه ای نوشته است: اندیشه ی ما تنها بر اعمال و اجرای طرز صحیح و مناسب حیات دولت، اعتقاد و تعیین مدیران مدبر و لایق است که قوانین اداره و آینده ی دولت را بداند. (ص ۱۸۹). یعنی تعیین امیران بر عهده ی سلاطین سلجوقی بوده است.
انواع مالیات ها:
جزیه – مالیات جان، برای غیرمسلمانان اجرا می شد.
حقوق – مالیات مراتع از عشایر و کوچ نشینان
عُشره – ده یک از تولیدات اراضی
منال – سود و بهره ی درآمد
عوارض – یا تحت عنوان خمس و زکات اسلامی بوده
طیارات – گمرک – ورود و خروج کالا از شهری به شهری دیگر
جمعا از ۱۵ نوع مالیات سخن رفته است.
ادارات و دستگاههای دولتی:
دیوان طغرا – فرمان های شاه را تدوین می کنند و ارسال می نمایند. طغرانویسان در دربار بودند و مهر سلطان را در اختیار داشتند. آرشیوی هم داشتند که فرمانها را جمع و نگهداری می کردند.
دیوان آردال – صاحب دیوان اداره ی مسائل نظامی بود. پرداخت حقوق تمام درجات و مقامات نظامی را عهده دار است (ص ۱۹۳)
اداره چاپارخانه – یا پست به معنی امروزین. (ص ۱۹۳)
قضات – از طرف اتابک انتخاب می شدند و اجرای عدالت بر عهده ی آنان است. رسیدگی به منازعات و شکایات مردم نیز بر عهده ی قضات است.
۲ ) نقش زنان – زنان در عرصه های اجتماعی – سیاسی ایفای نقش می کنند. مؤمنه خاتون، اینانج خاتون، زاهده خاتون، قطیبه خاتون هر یک در مسایل سیاسی ایفای نقش می کنند. نامه به سلاطین، انتخاب آنان و حتا نامه به خلفا را نیز مشاهده می کنیم.
۳ ) تمامی امرا از ترکان هستند و وزرا و اتابکان نیز تماما از ترکان هستند. اسامی تمامی اتابکان و بزرگان کشوری همه ترکی هستند.
۴ ) شهرهای بزرگ مانند تبریز، بیلقان، نخجوان، شاماخی، اردبیل بیش از ۱۰۰ هزار جمعیت دارند و گنجه پایتخت آنان نزدیک به نیم میلیون جمعیت دارد.
نامیده شدن این دولت بنام اتابکان آذربایجان قابل توجه است که شمال و جنوب ارس آذربایجان خوانده می شود. ایرانشهریها توجه کنند.
۵) صنعت و پیشه وری رشد داشت. مس، آهن، طلا و نقره استخراج می شد. بافندگی و ظروف مسی در سلماس، ابریشم در شابران، ظروف سفالی در شاماخی، معادت در اطراف تبریز،
چشمه ی قوتور در خوی، چشمه گوگرد در اطراف تبریز – اوجان، ضرب سکه در تبریز و گنجه مورد استفاده قرار می گرفت. کشف سکه های فراوان در عین حال، نشانگر دفن کردن سکه های منسوخ می باشد.
پیشه وران مختلف مانند: بافندگی، دباغی، بنایی و معماری، شراب سازی، علافی، نجاری، سفالگری و غیره رواج داشت. عمارتهای بزرگ ساخته می شد از جمله مدارس و مساجد باقی مانده است حتا در روستاها. امروز هم قابل مشاهده اند.
مدرسه فرج خویی در خوی در سال ۵۰۵، مدرسه احمدآپا در مراغه و مدرسه قاضی در مراغه بسال ۵۸۶ ساخته شدند.
فرهنگ و ادبیات
از نظر ادبی دوران انتباه یا رنسانس نامیده اند. رشد سریع ادبیات، کتابت، و هنرهای ظریفه دانسته اند. نقاشی مینیاتور به اوج رسیده و تفکرات ادبی نضج گرفته است. صدها شاعر، عالم و هنرمند در تبریز گرد آمدند و مقبره الشعرا یادگاری از این فضای علمی – ادبی است. در تبریز امروزه هم گورستانهای معروفی که عالمان در آنها دفن شده اند وجود دارند مانند گورستان سرخاب، چرنداب، گجیل، طوبی و غیره. در روستاهای اطراف تبریز هم گورستانهایی هست که عالمانی از سراسر آسیا و آفریقا در آنها دفن شده اند. از خسروشاه بگیرید تا سردری و اسبوس و ایلخچی.
از شاعران آذربایجان در این دوره می توان خاقانی، نظامی، مجیرالدین بیلقانی، فلکی شروانی، خواجه احمد فقیه تبریزی، خواجه علی خوارزمی، شیخ عزالدین حسن اوغلو، شیخ احمد ذاکر گورپانی، خواجه دهانی، الیاس بابا، اسحاق بابا، بیش از صدها تن از بابائیه – طریقت متصوفانه، اخیگری مانند اخی فرج زنجانی، اخی ائودن، اخی خطیر زنجانی و دهها متصوف دیگر.
دربار اتابکان در این دوره مامن و محل توجه شعرای مختلف بود. شعرای معروف هم از این قاعدع مستثنی نبودند.
شهرهای تبریز و گنجه، مراکز تجمع شاعران درباری بودند؛ چرا که تبریز به عنوان تختگاه تابستانی و در حکم محل ییلاق اتابکان و گنجه به عنوان محل قشلاق، تختگاههای اصلی اتابکان محسوب میشد. یک دسته شعرای خراسانی و عراقی بودند که در همان و در دربار اتابک اعظم و سلاطین سلجوقی مقیم بودند. از جمله، «ظهیرالدین فاریابی» که از فاریاب ماوراءالنهر بود و با شنیدن نام و آوازه اتابکان روانه تبریز شده و مورد حمایت قرار گرفته، در شهر تبریز در دربار قزل ارسلان مقیم بود.
اثیرالدین اخسیکتی از شعرای دیگر درباری اتابکان بود. وی از دیار فرغانه در ماوراءالنهر روانه آذربایجان شده و از مداحان سلطان ارسلان سلجوقی اتابک ایلدگز و اتابک پهلوان و قزل ارسلان بود.
دسته دیگر از شعرا مربوط به حوزه آذربایجان بود که بیشتر مقیم دربار اتابکان در شهرهای تبریز و گنجه بودند. مقبرهالشعرای تبریز امروزه مامن و مدفن غالب شعرای پارسیگوی عصر اتابکی است. «مجیرالدین بیلقانی»، «نظامی گنجوی»، «اشهری»، «کمال خجندی»، «عبدالرزاق» و «نجیب زنگانی» در زمره این شاعران بودند.
سلجوقیان که وامدار تجربههای اداری غزنویان بودند، سنت شاعر درباری را نیز از آنها اقتباس کردند و در پرورش شاعران درباری، مقاصد غزنویان را پیگیری کردند. شفیعی کدکنی نیز در پژوهشی بر یک اثر منظوم دورﮤ سلجوقی معتقد است: کاری که امروزه رسانههای جمعیِ تحت کنترل دولتها انجام میدهند، در گذشته برعهدﮤ جماعت شعرا، یعنی شاعران درباری، بود. هدف شاعر ازیک سو تبلیغ برای حفظ نظام حاکم و ازسوی دیگر، ترساندن مخالفان و برحذرداشتن آنان از ستیز با نظام موجود بود.» (شفیعی کدکنی، ۱۳۷۴: ۱۰۶).
ظهیرالدین فاریابی را ایرانشهریها در حکم یک شاعر ایرانی قلمداد می کنند و بر اساس تئوری ایرانشهری آبش می کشند. این تئوری را نیز بر اساس اشعار وی تبیین می کنند. و چنین طرح می کنند که فاریابی در زﻣﻴﻨﮥ حکومت، دوستدار سنت تمرکزگرای ایرانی بود.
کسب مشروعیت دینی از طریق ادبیات از زمان سامانیان و غزنویان شروع شده بود در دورههای بعد به اوج خود نزدیک شد. حمایت از خلافت و مذهب سنت، در برابر مذاهب شیعی و نیز جهاد با غیرمسلمانان بهصورت جریانی پیوسته در تاریخ ایران وجود دارد. در دورﮤ سلجوقیان حتی جنگ با ترکان غیرمسلمان آسیای میانه نیز متداول شد و این امر به پادشاهان سلجوقی در نقش مدافع خلیفه و مذهب سنت مشروعیت می بخشید. ازآنجاکه بقای خلیفه و دین به سلطان بستگی داشت، از نظر شریعتِ کسانی چون امام غزالی، سلطان مقام ظلالهی را داشت که اطاعت از آن برای رعایا واجب میشد. این اندیشه ی ایرانشهری تلقی می شود (طباطبایی، دیباچه ای بر اندیشه سیاسی ایران، ۱۳۸۷: ۱۲۷تا۱۲۹).
البته طباطبایی منشاء قداست مقام سلطنت را در دورﮤ سلجوقیان از اندﻳﺸﮥ ایرانشهری میداند که دولتمردان ترویج میدادند و دراینباره مینویسد: «در اندﻳﺸﮥ ایرانشهری، دینیاری از پادشاهی جدا نیست و به تعبیر دیگر پادشاه خلیفه خدا یا ظلالله به شمار میآید» (طباطبایی، همان، ۱۳۸۷: ۹۹).
اندیشه هایی از ایندست، ربطی به شاعران خردگرای آذربایجان ندارد. اگر فرصتی باشد درباره ی شاعران ترکی گوی این دوره می توانم صحبت کنم.
عمده کتاب های ادبی نوشته شده در این دوره که مورد بی مهری بوده اند عبارتند از:
صنم عجم – تقدیم به اتابک قیزیل ارسلان
مهر و مشتری تقدیمی به اتابک قیزیل ارسلان
راحت الروح – تقدیمی به اتابک نصرت الدین ابوبکر
منصور و مرجان – تقدیم به نصرت الدین ابوبکر
“مونس نامه” کتاب بزرگی حاوی شش داستان منظوم
مشاهیر زمان: سیدذوالفقار شیروانی / قوامی / فرخ شیروانی / جوهری / یوسف فضولی / کمال الدین نخجوانی / سیدعزالدین علوی همه در دربار اتابکان بوده اند. همچنین:
فخرالدین تبریزی متوفی ۵۸۰
ابوالفضا محمود ابن احمد ابن محمد اردبیلی (۶۲۵ متوفی
زکی این الحسین بیلقانی متوقی ۵۸۲
تاج الدین ابوالفضایل اورموی (متوفی ۶۵۳)
عمادالدین عبدالحمید تبریزی (۴۸۶ – ۵۷۳)
شمس الدین محمدابن علی ابن مالک داد تبریزی متوفی ۶۲۴
قاضی شمس الدین خویی متوفی ۶۴۰
کمال الدین تبریزی متوفی ۶۲۸
منابع:
Cloude Cahen, “Atabak”, Encyclopedia of Islam, vol. 1, Leiden, 1986.
Andrew Peacock, The great Seljuk Empire, Edinburgh, 2015.
Clifford Edmund Bosworth, “The political and Dynastic History of the Iran World (A. D. 1000–۱۲۱۷)”, in The Cambridge History of Iran, the Saljuq and Mongol Periods, editet by J. A. Boyle, vol. 5, Cambridje, 1968.
Faruk Sümer, Oğuzlar (Türkmenler), İSTANBUL, 1999.
Gulay Ogun Bezer, “Ildeniz Semseddin Ildenizliler Hanedaninin Kurukusu Ve Ilk Hukumdari (1148–۱۱۷۵)”, chilt 22, Ankara: Turkiye Diyanet Vakfi, islam ansiklopedisi, 2000.
Huseyin Kayhan, “Azerbaycan Atabeyli Ginin Kurulusu Ve Atabey Ildeniz”, Turkiat mecmuasi, N 28 , 1918.
شهرام یوسفیفر، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، و فرهنگی ایران در دورة سلجوقیان، تهران، انتشارات پیامنور، ۱۳۸۶٫
آن کاترین لمبتون، سیری در تاریخ ایران بعد از اسلام، ترجمة یعقوب آژند، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۳٫
پروفسور ضیاء بنیادوف، دولت اتابکان آذربایجان، ترجمة علی حسینزاده (داشقین)، تبریز، اختر، ۱۳۸۳.
محمد راوندی، راحه الصدور و آیه السرور، به کوشش محمد اقبال، تصحیح مجتبی مینوی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۳۳٫
مینورسکی، و: تاریخ شروان و دربند. ترجمه محسن خادم، تهران، ۱۳۷۵.