متن سخنرانی
۷/۱۲/۱۴۰۰
تیموریان – ۲
تیموریان یکی از سلسله های ترک تبار ایرانی بعد از سلسله جلایریان هستند. بنیانگذار این سلسله امیر تیمور گورکانی بود که به همین جهت به انها گورکانی یان هم گفته میشود این سلسله این سلسله در سال ۱۳۷۰ میلادی تاسیس و به مدت ۱۳۶ سال حکومت کرده اند در آسیای میانه میزیستند و سمرقند پایتختشان بود. تیمور کشوری گسترده و دولتی قدرتمند ساخته بود و سرزمین ماوراءالنهر را به اهمیتی رساند بود که تا ان موقع به خود ندیده بود. او مرزهای خود را ابتدا در سرتاسر آسیای میانه و سپس سراسر خراسان و بعد به همهٔ بخشهای ایران و عثمانی و بخشهایی از هندوستان گسترش داد.
امیر تیمور پس از ۳۰ یا ۳۸ سال فرمانروایی و کشورگشایی با بر جای گذاشتن قلمروی گسترده، در ۸۰۷ هق در اُترار درگذشت .
بطور خلاصه می توان گفت امیرتیمور امپراتوری بزرگی را به تقلید از چنگیزخان بنا نهاد. اما فرق های اساسی با امپراتوری چنگیزخان داشت. امیرتیمور با برنامه و طبق تصمیم قبلی اقدام به تاسیس این امپراتوری نهاد و در بسیاری از تصمیماتش سنجیده عمل کرد. او ۳۰ الی ۳۸ سال – تفاوت در سالهای حوکتش را باید در ابتدای حکومت او یافت – حکومت کرد و کارهای ناشدنی را انجام داد. به دلیل کشتارهای فراوانی که در این راه انجام داد در تاریخ نامش با وحشت و دشنام آورده می شود و تمام خدماتش به فراموشی سپرده شده است. با اینحال او سعی داشت نامی نیک از خود برجای نهد و با اکرام دانشمندان و هنرمندان و سخنوران زمان تلاش کرد نامی نیکو با خود ببرد. اما بودند هنرمندان و صنعتگرانی که در برابرش ایستادند و مبارزه کردند.
یکی از شیوه های وی توسل به دین بود. و بسیاری از علمای زمان را نیز به خدمت گرفت. تعدادی از روحیانیون را بکار گرفت تا اعمال او را تئوریزه کنند و به نفع دین قلمداد نمایند همانگونه که موسیلینی بهترین فیلسوفان را گرد آورد و از آنها خواست تا فاشیسم را علمی قلمداد نمایند. تیمور نیز روحیانیون را خواست تا اعمال او را طبق اسلام بشمارند. اما در برابر او طریقت هایی چون حروفیه پدید آمد تا خرافه هایی از این دست را از روی دین بزداید و لذا حرفیه پدید آمد. بدین موضوع خواهیم پرداخت.
سپس فرزند او شاهرخ میرزا بر تخت نشست.
شاهرخ در هرات خود را وارث تخت پدر نامید و به سبب اقتدار و کفایتش توانست تا اندازهای بر دیگر مدعیان چیره شود. پیرمحمد در شیراز، بر خلاف برادرانش، حمایتش را از شاهرخ که ناپدریاش بود، اعلام کرد. در همین زمان، درگیری و کشمکش میان مدعیان حکومت، یعنی پسران عمرشیخ (رستم، اسکندر، پیرمحمد و بایقَرا) و پسران میرانشاه (عمر و ابابکر و خلیل سلطان) آغاز شد.
شاهرخ با اینکه بسیاری از امیران، از او حمایت میکردند، از درگیری مستقیم با افراد خاندانش اجتناب کرد و به سروسامان دادن هرات مشغول شد. در همان زمان در تبریز و اصفهان و شیراز و کرمان و سبزوار، به سبب بیکفایتی خلیل سلطان و درگیری مدعیان جانشینی، آشوب شده بود.
در پانزده سال بعد، بتدریج قدرت شاهرخ در خارج از مرزهای خراسان فزونی یافت. وی پس از گرفتن مازندران در ۸۰۹ و ماوراءالنهر و مغولستان در ۸۱۱، بر بلخ و تخارستان در ۸۱۲ و بر خوارزم در ۸۱۵ چیره شد، در ۸۱۷ عراق عجم و فارس را از اسکندر گرفت و همانند پدرش حکومت این نواحی را میان پسران و نوههایش تقسیم کرد. در این مدت بسیاری از مدعیان حکومت از بین رفتند؛ عمر در ۸۰۹ به دست برادرش ابابکر کشته شد و ابابکر را ایدکو (والی کرمان) کشت، میرانشاه در ۸۱۰ به دست قرایوسف ترکمان و پیرمحمد جهانگیر در ۸۱۱ به دست وزیرش پیرعلی تاز به قتل رسیدند، خلیل سلطان هم در ۸۱۴ به مرگ طبیعی درگذشت.
شاهرخ که توانسته بود از سرزمینهای از هم گسیخته، قلمرو تقریباً یکپارچهای فراهم سازد، با همسایگان و رقیبانش روابط دوستانه برقرار کرد اما نتوانست قدرت تیموریان را در خارج از مرزهای ایران و ماوراءالنهر تثبیت کند. شاهرخ با وجود کامیابیهایش در سامان دادن به امور داخلی و از بین بردن رقیبان، پس از قدرت گرفتن ترکمانان قراقوینلو در آذربایجان، نتوانست اقتدار خویش را در آنجا حفظ کند.
شاهرخ مجبور شد فقط به ذکر نامش در خطبههایی که در آذربایجان خوانده میشد، بسنده کند. وی در اواخر عمر با شورشِ سلطان محمد، پسر بایسنغر و حاکم ری، مواجه شد و با وجود بیماری، به تشویق همسرش گوهرشادآغا بیگم، در ۸۵۰ به آنجا لشکر کشید. سلطان محمد گریخت (ادامه مقاله) و شاهرخ پس از ۴۳ سال سلطنت، در ری درگذشت.
در این دوره، ثبات و آرامش نسبی و رونق اقتصادی که در قلمرو تیموریان، بخصوص در شرق ایران فراهم شده بود، از میان رفت. منازعات داخلی بیشتر شد و حریفان قدرتمندی همچون ازبکان از شمال و قراقوینلوها و آق قوینلوها از غرب، حکومت تیموریان را تهدید میکردند. شاهرخ، بر خلاف تیمور، جانشینی برای خود انتخاب نکرد؛ دو فرزندش، بایسنغر و جوکی میرزا، در زمان حیات او درگذشته بودند.
و فرزند دیگرش، الغ بیگ، بیشتر اوقات در سمرقند بود و به عنوان مهمان به دربار پدر دعوت میشد و در امور سلطنت دخالتی نداشت.
بجز الغ بیگ و فرزندش عبداللطیف، دیگر مدعیان جانشینی عبارت بودند از: ابراهیم سلطان، پسر دیگر شاهرخ که در زمان پدر حاکم فارس بود؛ علاءالدوله و سلطان محمد، فرزندان بایسنغر. ابتدا سلطان محمد توانست بر دیگر حریفان چیره شود و علاءالدوله را که از حمایت گوهرشادآغا برخوردار و قائم مقام شاهرخ در هرات بود، از این شهر فراری دهد.
در این دوره قلمرو تیموری به چهار بخش تقسیم شده بود: الغ بیگ و عبداللطیف میرزا در ماوراءالنهر، ابوالقاسم بابِر در خراسان، سلطان محمد در عراق عجم: فارس، کرمان و خوزستان حکم می راندند. آذربایجان در اختیار قراقوینلوها بود.
در همین زمان، جهانشاه قراقوینلو با بهره گیری از درگیری امیرزادگان تیموری، همدان و قزوین را گرفت و سپس برای مقابله با سلطان محمد به اصفهان رفت، اما پیش از رسیدن به آنجا در جُربادقان (گلپایگان) متوقف شد. با وساطت گوهرشادآغا که به سبب استیلای ابوالقاسم بابر بر خراسان به سلطان محمد پناه آورده بود، غائله بدون جنگ خاتمه پذیرفت و حکومت سلطانیه و قزوین و همدان به جهانشاه تعلق گرفت. سلطان محمد پس از توافقی ناپایدار با ابوالقاسم بابر، گرفتار برادر شد و به دستور او در ۸۵۵ به قتل رسید.
با مرگ سلطان محمد، قلمرو تیموریان کوچکتر شد، جهانشاه، یزد و عراق عجم و فارس را گرفت و ابوالقاسم بابر به حکومت خراسان بسنده کرد.
پس از سلطان ابوسعید، سلطان حسین بایقرا در ۸۷۳ بر هرات استیلا یافت، و توانست حدود ۳۵ سال در آنجا حکومت کند.
ولایات دیگر ایران، ارمنستان و دیار بکر در اختیار آق قوینلوها بود که تا ۸۸۲ در کمال قدرت بودند. اما آنچه در باره تیموریان در تاریخ گفتنی است به دو مساله اساسی باید اشاره کرد: یکی نهضت حروفیه است و دیگری دوره ی رونق علوم و ادبیات.
دوره رونق علوم
دوره تیموریان به رغم نابسامانی و منازعات داخلی و درگیری امیران این خاندان با ترکمانان قراقوینلو، دوره رونق فرهنگ، ادبیات، تاریخ، ریاضی و نجوم بود. دربارهای هرات، سمرقند، شیراز، تبریز و اصفهان به سبب هنرپروری و هنرمندی فرمانروایان تیموری، محل تجمع و آمد و شد هنرمندان و ادیبان برجسته بود.
هر چند جانشینان تیمور به لحاظ ساختار حکومتی وارث تشکیلاتی بودند که تیمور بر اساس سنن مغولی بنا نهاده بود (تیمور گورکان)، به سبب نبود حکومتی متمرکز، بخصوص پس از شاهرخ، و تجزیه قلمرو تیمور در نیمه دوم سده نهم، تشکیلات او نتوانست بر آن اساس باقی بماند. تفاوت اساسی در ساختار حکومتی جانشینان تیمور با خود او، رجحان دادن قوانین اسلامی بر قوانین مغولی (یاسا) بود که پس از آنکه شاهرخ، در ۸۱۵ قوانین یاسا را لغو و فقه اسلامی را جانشین آنها کرد، رایج گردید. پس از او بیشتر فرمانروایان تیموری، از جمله ابوسعید و سلطان حسین بایقرا، به رعایت سنن اسلامی پایبند ماندند.
ادبیات در دوره تیموریان
با اینکه از دیدگاه تاریخ سیاسی و الگوی متداول تقسیمبندی ادوار تاریخی، از حمله تیمور به خراسان و سیستان در ۷۸۲ تا پایان قرن نهم را به عنوان دوره تیموری میشناسیم.
در این دوره از فخامت زبان فارسی کاسته شد و موجب تنزل ادب فارسی گردید، فارسگرایان معتقدند که نوعی عوام سالاری فرهنگی در کنار پسندهای خواص جامعه مطرح گردید و آثاری در حوزه نظم و نثر پدید آمد که به مدد آنها میتوان به پسندهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی عامه پی برد. تاریخ ادبیاتی که این آقایان نوشته اند به هیچوجه به ادبیاتی غیر از فارسی نپرداخته اند. از شاعران بزرگی چون عمادالدین نسیمی و دهها شاعر بزرگ ترکی گوی نامی نمی برند.
اینجاست که می گوییم اینان، از خیلی وقت پیش – ۱۰۰ پیش آذربایجان را از ایران جدا کرده اند و تجزیه طلبان واقعی فارسگرایان هستند. دلایل زیادی بر این ادعا هست. تاریخ ادبیات های نوشته شده را ببینید: ذبیح اله صفا، شجاع الدین شفا و دهها ادیب و مورخ دوره ی پهلوی که زیر نظر انگلیس – امپریالیسم و صهیونیسم خدمت می کنند و زمینه را دیکتاتوری رضاشاهی برایشان تامین می کنند.
در همین دوره کتاب های تاریخ ادبیات را ورق بزنید. قوی ترین شاعر این دوره سخنی بدو تعلق نگرفته است. نسیمی که به سه زبان شعر گفته و حافظ خطابهایی بدو دارد. اما با آنکه راجع به حروفیه سخن رانده اند اما نامی از نسیمی به عمد نمی برند. چرا؟ چون اربابشان گفته است که حتا به اشعار فارسی آنان نیز اشاره نکنید وگرنه ادبیات ترکی در ایران به میدان خواهد آمد.!!!؟
اما در همین زمان از دهها اثر بی رنگ و بو نام برده و از فخامت ادبیات فارسی سخن می گویند. برخی از آثاری که به تقلید از خمسه نظامی پدید آمدند، عبارتاند از: شمس و قمر خواجه مسعود قمی؛ شمس مغربی، محمد شیرین، دیوان، (متوفی ۹۲۷)؛ خسرو و شیرین ابوعلی مراغی (زنده در ۸۳۴)؛ لیلی و مجنون نورالدین هلالی جغتایی (متوفی ۹۳۶)؛ یوسف و زلیخا، و لیلی و مجنون عبدالرحمان جامی؛ لیلی و مجنون مکتبی شیرازی (متوفی ح۹۰۰)؛ ناظر و منظور، و بهرام و گلندام کاتبی نیشابوری (متوفی ۸۳۹). خواجه عصمت بخارایی (متوفی ۸۲۹ یا ۸۴۰) و مولانا عبدالوهاب اسفراینی از مقلدان امیرخسرو دهلوی بودند. شیخ کمال تربتی، خواجه مؤید دیوانه، حافظ حلوائی، صافی، بابا فغانی شیرازی (متوفی ۹۲۲ یا ۹۲۵) و لسانی شیرازی (متوفی ۹۴۱) از مقلدان حافظ به شمار میآیند.
این شاعران، بر اساس مضامین و معانی قدیم، با تکلف سعی میکردند تصاویر ظاهراً متفاوتی پدید آورند. افراط در مضمون یابی یا مضمون سازی از معایب شعر این دوره تلقی میشود که سبب شیوع سرقتها و انتحالهای ادبی در نقل و اخذ لفظ و مضمون اشعار شده بود، چنانکه این نکته در تذکرهها بارها منعکس شده است. البته این بدان معنی نیست که این شاعران مطلقاً از خلاقیت بیبهره بودهاند، معانی و مضامین و طرز نو در برخی آثار مانند لیلی و مجنون مکتبی شیرازی یا منظومه گوی و چوگان (حالنامه) عارفی هروی (متوفی ۸۵۳) دیده میشود. اما این ابداعات و ابتکارات در مجموع آنقدر فراگیر نیست که شخصیت متمایزی برای شاعر فراهم کند.
نهضت حروفيه
كشتارهاي وحشيانهي امیر تيمور و قتل عامهاي وحشيانهاش، نيروهاي توليدي را از هم پاشيد، اقتصاد كشاورزي را دچار ركود ساخت؛ اما در عين حال باز شدن راههاي مهم بازرگاني بين كشورها باعث گسترش مناسبات بازرگاني و رونق يافتن پيشه و صنعت در شهرها گرديد. تيمور براي پر كردن خزانهي خالي امپراتوريش مالياتهاي سنگين وضع كرد، بار هزينهي لشكركشيهاي مكرر خود را بر دوش كشاورزان و پيشهوران انداخت و تمامي صنعتگران و هنرمندان را از شهرهاي مختلف به پايتخت فرعوني خود سمرقند كشاند. مجموعه عوامل فوق, موجب نارضايتي مردم بويژه صنعتگران و هنرمندان گرديد و آنان را در برابر ظلم و زور تيمور به يكديگر نزديك ساخت و راه را براي اتحاد و مبارزه هموار كرد. نمونهي بارز اين اتحاد در نهضت حروفيه تجلي يافت.
دانشمندان و محققان تاريخ و ادبيات در مورد حروفيان نظرات متعددي را بيان داشتهاند. عدهاي عقايد آنان را مادي و غير مذهبي دانستهاند كه در بحبوحهي تعقيبات، زجر و آزار “به استتار عقيده پرداخته و به پيروي از اصل تقيه همه جا خويش را گاه بصورت شيعه، گاه سني و گاه صوفي معرفي ميكردند[۱]” و عدهاي معتقدند حروفيه براي “استقرار برابري ميان مردم و رفع ظلم و تجاوز اقويا و ضعفا[۲]” به پا خواستهاند. در هر حال بيشتر محققان از “فلسفهي مترقي حروفيه[۳]” دفاع كرده و نهضت آنان را ضد فئودالي و مترقي دانستهاند، از جمله اينان ميتوان از هلموت ريتر، كلمات هورات، ادوارد براون، پتروشفسكي و اقبال لاهوري نام برد. نهضت حروفيه يك حركت شيعي يا با لفافهي مذهبي بوده است. برخلاف عقيدهي مورخاني چون دكتر نصراله فلسفي و عباس اقبال آشتياني، مذهب شيعه به دوران پيش از صفويه برميگردد و پيش از صفويان نهضتهاي نيرومند شيعي در ايران وجود داشته است كه بارزترين نمونهي آن نهضت حروفيه است. شيعه در ايران بر پايهي محروميت و مظلوميت تودهي مردم استوار بوده و اين مذهب تكيهگاه اصلي مردم رنجدهي ايران بوده است. تشيع سنگري بود در برابر خلفاي سني مذهب كه مردم ايران در حقيقت مظلوميت خود را در چهرهي علي و آلِ علي مجسم كرده و با گرويدن به اين مذهب توانسته است تا اندازها از بار محروميتهاي خود بكاهد و خويشتن و در خويش را فراموش كند.
قيام حروفيه كه در قرن هشتم هجري به رهبري فضلالله نعيمي تبريزي عليه امپراتوري امیرتيمور و فئودالهاي زمانه و روحانيون رياكار به وقوع پيوسته است تحولات عظيم فرهنگي را در مشرق زمين به وجود آورد.
در سرزمينهاي پهناور اسلامي، مذهب از همان قرون اوليه هجري در دل مردم رسوخ كرده و گروههاي مختلف مذهبي پديدار شدند؛ لذا هر قيامي كه رخ ميداد رنگ مذهبي داشت. هر نهضتي و هر قيامي به زعم خود در گسترش اسلام و دستيابي به اسلام ناب قدم بر ميداشت. حروفيان نيز براي خواستهاي اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي خود در بازسازي مذهب كوشيدند و تلاش داشتند خرافات را از چهرهي دين بزدايند و تبلور خواستهاي انساني را در آن بيابند. آنان براي پيوستن همه ي انسانها به يكديگر از جنگهاي مذهبي به اصول و عقايدي كه در بيشتر دينها موجود است توجه داشته حتي به اعمال ظاهري مذهب بياعتنا بودهاند. براي آشنايي بيشتر بهتر است با باني اين نهضت نيز آشنا شويم.
فضلالله نعيمي در سال ۷۴۰ ه ق در تبريز پا به عرصهي وجود نهاد. پدرش قاضي القضات استرآباد بود.[۴] اما هنوز كودكي بيش نبود كه تنها ماند و پدرش فوت كرد. در دوران كودكي فضل ، وقايع پر آشوب و قيامهاي مذهبي چندي رخ داد و فعل و انفعالاتي در جامعه آفريد كه مجموعه ي اين آشوبهاي سياسي با شوريدگيهاي روحي و فكري فضل درهم آميخت و در روح حساس او نفوذ كرد.
در اين دوره، تصوف و تشيع در هم آميخته بود و در وجود عدهاي از وارستگان و سالكان راه عرفان متجلي گشته بود. شوريدگان بسياري رهبري قيامهاي فكري و سياسي را به عهده گرفته بودند. اين روش بدانجا كشيد كه گفتند در دهان انسان ۲۸ دندان ميرويد (به تعداد حروف عربي) و سپس به ۳۲ (به تعداد حروف فارسي) افزايش مييابد.
انسان در نظر آنان كتاب خداست و قرآن نيز كتاب خداست. از اين رو سعي شده است سر و صورت انسان(وجه انسان) در تطابق با سورهي فاتحه در قرآن تببيين گردد. اين سوره داراي هفت آيه است و رد صورت انسان نيز هفت خط ـ موي سر، دو ابرو و چهاررديف مژه ـ وجود دارد بنابراين لقب امالكتاب بر او ميبرازد. اين بحث سر دراز دارد كه در جاي ديگري بايد بدان پرداخت.
حروفيه بر اين اعتقاد بودند كه ميتوان با خدا يكي شد و به خدا رسيد، اين اعتقاد، با اعتقادات حاكم زمان مغاير بود زيرا آنان با اين نظر بدانجا ميرسيدند كه بيان ميكردند بهشت موعود در اين جهان است، لذا زيباييهاي اين جهاني را ارزشمند ميدانستند و آنرا ميستودند و اين بينش و خصومت و دشمني صاحبان قدرت را عليه حروفيان برميانگيخت.
حروفيان ـ پيروان فضلالله نعيمي با افكار صوفيانه وارد ميدان شدند و توجه خود را روي انسان متمركز ساختند. ميدانيم كه انديشمندان اهل تصوف همواره بنيانگزاران جنبشهاي ديني و فلسفي بودهاند. آنان ميكوشيدند تا با آميختن دين و فلسفه، طرح جامعي در مورد اصل وحدت بوجود آورندو نيروهاي عقلي و اخلاقي را ممزوج سازند، تصوف در اصل، از ايدئولوژي اسلامي بوجود آمد و سعي داشت چهرهي معنوي و انساني دين را نشان دهد. تصوف مبارزهاي وسيع و گسترده عليه روحانيون خرافه پرست و نظامهاي مرتجع زمان بوده است كه در طول زمان گاهي از راه منحرف شده خانه نشين شد و به بريدن از خود و دنيا مبدل گشت. كاري به كار جامعه و تحولات تاريخي نداشت و بدين ترتيب جوشش و حرارت خود را از دست داد، در بطن خود فرو رفت، در خويشتن غرق شد تا جايي كه به غير از خود كسي را نديد. صوفي از دنيا بريد، از مردم كناره گرفت و مبارزهي مترقياش به كنارهگيري مرتجعانه تبديل شد. تقوا و پرهيزگاري جاي عصيان را گرفت و بدينگونه به عنوان ايدئولوژي مترقي كه براي جدال با خرافات به ميدان آمده بود سرافكنده و بيرمق ميدان را ترك كرد و بجاي مبارزه با خلفا و كارهاي ننگين و غيرانساني آنان و تبليغ مرامهاي آزادگي، خلوت و گوشهنشيني را انتخاب كرد و به دنيا و حوادث زمان بياعتنا شد، لب از مبارزه فرو بست، در خود و خيالات بيحاصل خود غرق شد، به جاي كار و خلاقيت بيكاري و تنبلي را برگزيد. صوفيان ديگر به جيرهخواران درباري تبديل شدند، هزينهي خانقاه خود را از حاكمان سرتاسر ايران گرفت. فراز و فرودهايي كه در اين قيامها و ظهور شخصيتها به وقوع ميپيوست در رشد و بالش فضلالله تأثير ميگذاشت چون به سن بلوغ ميرسيد تمامي شهرهاي آسياي ميانه تا آسياي صغير را درنورديد، پاي در هجرت نهاد و از براي گشادهگي انديشه و فكر، سير و آفاق انفس، ديدن مردم شهرهاي مختلف ، شناخت مردم و آشنايي با عمق درد آنان، رستن از خود و پيوستن به خدا, سير و سلوك را آغازيد و در اين مسير بسياري چيزها را فرا گرفت. اصفهان، خراسان، خوارزم، مكه، مصر و عراق را زير پا نهاد. هر جا كه رفت عدهاي به دورش گرد آمدند. وي ابتدا به تعبير خواب پرداخت. خود خوابها ديد و آنها را نوشت. اين خوابها جاي تأمل داشت بطوري كه بسياري از مردم فريفتهاش شدند و مريدش گشتند. او را صاحب تأويل دانستند و پيرو طريقتش شدند.
خواب و رويا در نظر فضل اهميت مذهبي داشت. او ميدانست كه با وفات پيامبر اسلام، باب وحي مسدود شده, ولي باب روياهاي صالحه و صادقه به روي بندگان خدا گشوده است. فضل با خواب و رويا گام به دنياهاي فراتر مينهاد و به آگاهيهاي پس از مرگ دست مييافت و به درون خواستههاي انسان نقب ميزد. اين وضع روحي او آنقدر ادامه يافت كه دريافت او نيز مانند عيسي و محمد (ص) خليفهالله است. او معتقد بود كه دوران نبوت و ولايت به سر رسيده و ظهور او آغاز دورهي جديد يعني دورهي الوهيت است. همين ادعا نسخ شرايع را به دنبال داشت و از همين جا بود كه علما ديني حكم به تكفير وي دادند.
قيام نعيمي تحت لواي حروف انجام گرفت. علم حروف بيش از نعيمي جايگاه خاصي داشته و فضل تلاش اسلاف خود را در اين باره دستمايهي انديشههاي بعدي خود قرار داد. گويند او پي برد كه ارزش عددي اسم فضل ۸۰۰ هجري است لذا اين ادعا مطرح شد كه فضل ميتواند در سال ۸۰۰ احياگر دين خدا باشد. از سوي ديگر كلمهي فضلالله در قرآن به دفعات تكرار شده است.
فضل از اين راه به مطالعهي علم حروف پرداخت و ردپاي آنرا در عهد عتيق در كتاب حزقيل و دانيال نبي و در عهد جديد در انجيل يوحنا گرفت. در ديوان حسين حلاج، آثار ابن عربي به اهميت حروف دست يافت، از شيوههاي باطنيان در تأويل آگاه شد و اعلام كرد چون خدا محسوس نيست جز از راه كلمه و حروف قابل شناخت نميباشد. از سوي ديگر صدا و صوت تجلي هستي است و كمال صوت همانا كلام است كه صرفاً انسان قادر به بيان كلام است و كلام مركب از حروف است.
فضل به تطبيق تمام مظاهر آشكار و نهان جهان با ۲۸ حرف عربي و ۳۲ حرف فارسي پرداخت. افكار حروفيان ريشه در تعليمات صوفيان داشت ولي صوفياني كه اهل خلوت نشيني و جيرهخواري دولت نبودند و رهبري جنبشي مسلحانه را به عهده گرفته و عليه هر چه مرتجع، ظالم و پست بود به پا خاستند. اين نهضت در بحبوبهي قتل و كشتارهاي بيرحمانهي تيمور و ديگر خونخواران زمان پديد آمد و نفوذ معنوي خود را قرنها در قيام ملتهاي همجوار حفظ كرد.
حروفيان بعنوان شاخهاي از عرفان، با جهانبينيهاي صوفيانه تضادهايي داشت و تعاليم آن ضديت ژرف و عميقي با رسوم خشك مذهبي داشته است. هر چند كه حروفيه، تحول عظيمي را در تاريخ و در ميان ملتهاي همجوار بوجود آورد و قرنها ادامه يافت اما بايد خاطرنشان ساخت كه از نظر جهان شناسي (نه جهانبيني) در مقايسه با كشفيات و پيشرفتهاي امروزي علم، به صورت خرافه جلوه ميكند. مثلاً اعتقاد به هيجده هزار عالم و هفت آسمان و . . . نميتواند جز تكيه بر گفتههاي پيشينيان و تبيينهاي آنچناني سندي به دست دهد.
در بروز اين نهضت مسلماً زمينههاي مختلف اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي مؤثر بوده است ستمگريهاي فراوان تيمور و شركت و همكاري روحانيون در كارهاي او، تودهي مردم را به همديگر نزديك ميساخت و زمينه را براي قيامي وسيع آماده ميكرد. در چنين اوضاعي فضلالله نعيمي تبريزي با فلسفهي پرروح زمان، يعني حروفيه وارد ميدان شد. تيمور، ضمن پذيرش اسلام و تظاهر به مسلماني، فجيعترين اعمال ضد بشري را انجام ميداد و تازه ادعاي اسلاميت نيز ميكرد. مراجع تقليد را در دربار اجير ساخته و از آنان ميخواست تا اعمال ناشايست وي را در مطابقت با اصل اسلامخواهي توجيه كنند. اين مراجع در واقع سر تعظيم در برابر بزرگترين جلاد دوران فرود آورده و دين را تسليم خواستههاي تيمور كرده و از اسلام براي خفه كردن صداي عصيان مردم استفاده ميكردند.
تيمور خانقاهها ساخت، صوفيها پرورد تا مردم را به خوار شمردن زندگاني عادت دهند. بنابراين نبايد توقع داشت كه قيام مردمي و مترقي اين زمان موافق با عقايد مذهب درباري باشد؛ بلكه فكر و انديشهي رهبران اين قيام درست عليه مذهبي خواهد بود كه در دربار تقويت و تمجيد ميگردد.
به همين علت در اشعار نعيمي ميبينيم كه شاعر همواره به مبلغان اصول منجمد و صوفيان، با اشارههاي زيبا كنايه ميزند. او تصوف را دور مياندازد، زهر و پارسايي را نميپسندد و گرايش به بهرهگيري از نعمات مادي از خود نشان ميدهد. هر چند در برخي از اشعارش الفاظ صوفيانه وجود دارد و لفافهاي از عبارت و ايدههاي صوفيانه به چشم ميخورد ولي در خلال همين اشعار، كنايههاي تند برصوفي و زاهد و فقيه قابل چشمپوشي نيست. او با جرأت تمام از مقام و منزلت انسان دفاع ميكند. نسيمي انسان را والاتر از همه چيز ميبيند و انسان را تفسير خدا ميداند.
وقتي حروفيان با صراحت، مذهب درباري را طرد ميكنند از طرف جاهلان، متعصبين و روحانيون درباري مورد غضب قرار ميگيرند و طرد ميشوند، اما حروفيان كه براي استقرار عدالت اجتماعي و برقراري عدل و مساوات به پا خواستهاند در جهت نيل به اهداف خويش تلاش ميكنند تا پيشهوران و كشاورزان را به سوي خود بكشانند و زمينه را براي نهضت مردمي فراهم آورند، در آثار نعيمي تبريزي ، مساوات حتي تساوي اموال، آشكارا ديده ميشود؛ در «محرمنامه» آمده است كه «بايد اموال و ارزاق به تساوي ميان مردم قسمت كرد و از ظلم اقويا بر ضعفا جلوگيري نمود» و براي « استقرار برابري ميان مردم و رفع ظلم و تجاوز اقويا بر ضعفا » به پا خواست.
با اين عقيده و مسلك بود كه حروفيان قيام ضد ستمگري را بنا نهاده و رهبري مبارزهي مسلحانه را بر عهده گرفتند. امیر تيمور با اعمال ننگين و كشتار وحشيانهاش نفرتي عميق در دل مردم بوجود آورده بود ؛ او بيشتر سرزمينها را زير پا گذاشته، حتي امير مقتدري چون بايزيد را گرفتار كرده بود، تيمور سرزمين بسياري را به تسخير خود درآورده و امپراتوري وسيعي را زير سلطه داشت ، اما تنها سرزميني كه نتوانست فتح كند و بر آن مسلط شود همانا آذربايجان بود، بويژه قلعهي «آلينجا» در نخجوان، چون دژي تسخير ناپذير در مقابل تيمور ايستاد.
اين قلعه، با پشتيباني حروفيان، سالها در برابر حملات گستاخانهي تيمور مقاومت كرد و با آنكه چندين سال در محاصره بود ولي هرگز تسليم نشد. حروفيان در اين قلعه جمع شده و با تبليغات گستردهاي مردم را به حروفيگري دعوت ميكردند. مردم نيز از تمام گوشه و كنا ر كشور پهناور ايرن, اناالحق گويان و مسلحانه رو به سوي آلينجا ميآوردند. حتي زماني كه آلينجا در محاصره بود مردمي بالغ بر ۵۰۰ نفر اسلحه و آذوقه به قلعه ميبردند كه برخوردي خونين بين آنان و لشكريان تيمور روي داد و ضربهاي سخت بر لشكر صدهزار نفري تيمور وارد آورد.
اين مبارزه چه به صورت عقيدتي و تبليغاتي و چه به صورت مسلحانه ، وسعتي به پهناوري خاورميانه و در مدت زماني حدود ۱۰۰ سال تداوم داشته است. علاوه بر درگيريهاي مستقيم با لشكريان تيمور، چندين بار سوءقصدهايي به دو فرزند تيمور و سلطان آيندهي ايران يعني ـ ميرانشاه و شاهرخ ميرزا ـ انجام گرفت. اين نهضت هر از چند گاهي در كشورهاي مختلف خاور ميانه قد علم ميكرد، زماني در آذربايجان وقتي ديگر شهرهاي مركزي و جنوبي ايران، و زماني ديگر در خاك عثماني، آنگاه در مصر و حلب، در همه جا كاخ ستمگران را به لرزه درميآورد؛ از آن جمله قيام حروفيان در زمان آققويونلوها در تبريز به رهبري فاطمه نعيمي ـ دختر شيخ فضلالله نعيمي و همسر عمادالدين نسيمي قابل ذكر است.
حروفيان با روشي كه براي مبارزه در پيش گرفته بودند در معرض وحشيانهترين آزارها بودند، اين نهضت لرزه بر اركان امپراتوري تيمور ميانداخت. اگر اين نهضت داراي فلسفهي غني نبود غيرممكن بود كه قرنها افكار انديشمندان مشرق زمين را تحت تأثير قرار دهد. حروفيان چنان فرهنگ و ادبياتي آفريدند كه گنجينهاي گرانقدر را در ادبيات، فلسفه و فرهنگ مشرق زمين به شمار ميآيد. حروفيان قرنها قهرمان علم و هنرو فلسفه بودند و نميتوانيم اين نهضت سياسي ـ فرهنگي را صرفاً يك توطئهي سياسي(؟) قلمداد كنيم اگرچه اين نهضت براي برانداختن قدرت سياسي تيموريان بود ولي جنبههاي مختلف آن شامل مبارزه با توانگران، مبلغان خرافات و حافظان اصول متحجر، و آفرينش فرهنگي بالنده و خلاق بوده است.
حروفيان به خاطر عصيانهاي فلسفي، اجتماعي و سياسي خود مردانه بر سر دار رفتند ولي از انديشهي خويش برنگشتند و سمبلي در تجسم و تجلي رشادتها و مردانگيها شدند. اين نهضت، نهضتي نبود كه با از بين رفتن رهبران آن، از بين برود بلكه برعكس، فلسفهي اين نهضت در پيدايي و رشد روند تاريخي حوادث بعد از خود تأثير فراوان داشته و اين مبارزه به گونههاي مختلف تا به امروز ادامه يافته است.
عمادالدین نسیمی
عمادالدین نسیمی پر آوازهترین شاعر کلاسیک آذربایجان است که نه تنها به خاطر اشعار زیبا و سه زبانهاش در ادبیات جهان نامدار و جاودانه است، بلکه بخاطر شهامت در برابر مرگ و نشاط در زندگی شرافتمندانهاش، همچنین بیان اعتقادات راسخ و استوارش زبانزد خاص و عام است. نسیمی شاعریست که شیوایی بیان و استواری گفتارش همگان را در شگفتی انداخته و با اندیشههای مترقی خویش ستمگران زمان را به ستوه آورده و زمان را در نوردیده است. دیوان او به سه زبان ترکی، فارسی و عربی، در عین حال که بیانگر افکار عرفانی و احساسات عاشقانهی اوست دارای اشعاری در ترویج مرام و اندیشههای طریقت حروفیه نیز هست. حروفیه طریقتی است که با ظالمان زمان در افتاد و مبارزهای خونین با ستمگران و مرتجعان براه انداخت و لذا چندین اندیشمند را نیز به کام مرگ کشاند.
دیوان عمادالدین نسیمی سراسر سرشار از آیات قرآنی است و در مدح و نعت نبوی و ائمهی اطهار. هر غزل او در واقع تفسیر و تبیین آیات قرآنی است و تعداد فراوانی از اصطلاحات قرآن دیوان اشعار او را عطرآگین کرده است. او حروف را برای ارزش نهادن بر انسان و مظهری از قدرت خداوندی دانسته است؛ چراکه خداوند متعال را نیز بیوجود حروف نمی توان بیان کرد:
گر دیلرسن خالقی ائتمک عیان
حرفسیز سن نئجه ائیلرسن بیان؟
محور خلاقیت شاعر، انسان است و بحق انسان را اشرف مخلوقات خداوندی میداند. اشرف مخلوقاتی که زیر سم اسبان فاتحان سرزمین مادری شاعر لگدکوب میشوند و ارزش و احترامی ندارند. لذا او برای ارج نهادن بر وجود انسان به تعریف دوبارهای از این خلیفه الله میپردازد و با بیانی زیبا بر تارک تغزلات شعریش مینشاند:
مرحبا انسان کامل جانیمین جانانهسی
|
عالمین جسمی صدفدیر، سنمیسن دردانهسی؟
|
عمادالدين نسيمي نمايندهي برجستهي فرهنگ و ادبيات آذربايجان از افتخار آفرينان عرصهي علم و هنر مشرق زمين در قرن هشتم هجري است. دردي است گران كه جامعهي ما اورا كه يك عمر در راه آزادي و رشد فرهنگي ملل مشرقزمين از هيچ كوششي دريغ نكرده است آن گونه كه بايسته و شايسته است نميشناسد. نسيمي شگفت انگيزترين چهره ادبي و نبوغ بيكران سيماي تاريخ انديشه و هنر مردم ماست. تكوين شخصيت حرت انگيز و نبوغ بيكران اين شاعر و فيلسوف با رشد و توسعهي فرهنگي، سياسي و اجتماعي دوران قابل تبيين است.
كشتارهاي امیرتيمور نيروهاي مولد مشرقزمين را دچار ركود و بحران ساخت و مجموعه عواملي از ايندست هنرمندان و صنعتگران را به سوي نارضايتي و در نهايت به قيام عليه حاكميت ظلم و استبداد و استثمار سوق داد. نهضت حروفيه در چنين اوضاعي نضج گرفت و هنرمندان، انديشمندان و شاعران را به سوي خود كشاند و ادبياتي غني به زبانهاي تركي، فارسي و عربي خلق شد. باني اين نهضت فضلاله نعيمي تبريزي بود كه از طريق تعبير و تاويل خواب به مردم نزديك شد و در نهايت با تفاسيري از قرآن، مذهب تشيع را به ميان مردم برد و با بهرهگيري از زمينههاي علم و ادب و اوضاع اجتماع زمان، مردم را به گرد خويش جمع كرد و صداي عصيان مردم را منعكس ساخت. نعيمي با مشاهدهي فاجعهي زمان – كشتارهاي وحشيانهي امیر تيمور و خوار شدن هزاران انسان مظلوم در زير چكمههاي ستمگران به خروش آمد و علم طغيان برافراشت و با الهام از تعاليم قرآن و با توسل به تشيع، نهضتي انقلابي به پا كرد، زنگارهاي طبقاتي را از روي اسلام زدود و غبارهاي شركآلود را به كنار زد و با تكيه بر حروف قرآني فلسفهي حروفي را بنا نهاده، قيامي عليه ستمگران به راه انداخت. مذهب درباري كه توجيهگر امتيازات طبقاتي حاكم بود از در مخالفت با اين نهضت در آمد اما نعيمي به مردم و اسلام صادق ماند و قيام كرد و توسط ميرانشاه فرزند تيمورلنگ دستگير و به دار آويخته شد. يادآوري ميشود كه قيام گستردهي حروفيان در بستر زمان ودر ادوار مختلف تداوم يافته و همواره لرزه بر اركان ستمگران انداخته است. اين نهضت در پيدايش و رشد روند تاريخي حوادث بعدي، از قرن هشتم الي چهاردهم، تأثير داشته است.
عمادالدين نسيمي پيرو پرشور نعيمي و رهبر بعدي حروفيه، با تكيه بر آثار گرانقدرش و با حماسهاي كه از خون و شهادت آفريد جاودانه گشته است و آثارش تا امروز با برخوردهاي متفاوت و گاه متضادي روبرو شده است. علت شهرت عالمگير وي را ميتوان در بيان آرزوهاي شيرين انساني، ترنم خواستههاي مردم، آفرينش ادبي زيبايش دانست، بطوري كه آثار او در ميان ملل مختلف مشرق زمين پراكنده شده ودر ميان اعراب، فارسيزبانان و تركان شهرتي به سزا يافته است. نسخههاي بيشمار آثا رش زينت بخش كتابخانههاي دنياست و سه ديوان تركي، فارسي و عربي او بارها در كشورهاي مختلف به زيور طبع آراسته شده است.
نسيمي به سال ۷۴۷ هـ در شهر شماخي از توابع شروان به دنيا آمد.[۵] دراين زمان ابراهيم شاه از سلسلهي شروانشاهان بر قسمتي از آذربايجان حكومت ميكرد. وي با بستن معاهدهاي با امیرتيمور، خود را مطيع دولت تيموري قلمداد نمود و از اين طريق از ويراني شهرهاي تحت تسلط خود جلوگيري كرد اما پيوسته سعي بر اين داشت تا سرزمين خود را از يوغ تسلط تيمور برهاند.
نسيمي كه در جواني شعر نيكو ميسرود به دربار ابراهيم شاه جلب شد و طرفداران فراوان يافت. شاه دستور داده بود تا شاعر جوان را محترم شمارند و مراقبتهاي لازم را به عمل آورند، زيرا در سيماي او نبوغ لازم را ديده بود و وجودش را براي دربار لازم و مفيد ميدانست. اشعار عاشقانهاش ورد زبانها بود. در اين زمان بود كه نعيمي به باكو آمد و ابراهيم شاه كه خيال قيام را در سر داشت به نعيمي اجازهی فعاليت داد.
زماني نگذشت كه نسيمي از دربار رفت و ديگر بازنگشت. ابتدا شايع شد كه شاعر جوان عاشق شده و سر به بيابانها نهاده است. سپس گفتند كه شاعر، عاشق فاطمه، دختر فضلالله نعيمي شده است و بعدها آشكار گرديد كه با افكار نعيمي آشنا شده و به حروفيان پيوسته است. او با مدح ۱۲ امام و تبليغ تشيع, كار شاعري را دنبال كرد و به عالم فلسفه دست يافت و حروفي شد و به عنوان بزرگترين و پرشورترين شاعر فيلسوف زمان مطرح گرديد و فرياد شور انگيزش لرزه بر كاخ ستمگر ان انداخت و مردم رنج ديده را نيرو بخشيد.
نسيمي شاعري است كه با جسارت و بيپروايي افسانهاياش رو در روي ستمگران عصر ايستاده و انسانها را به استيفاي حقوق انساني خويش فرا خوانده و با ترنم عشق و محبت لايزال و پايدار، برايشان نغمهي پرشور زيبايي و مهرباني خواند. او عاشقي جانباز و صميمي است كه محور تفكراتش انسان بود و تمامي عظمت خلقت را در سيماي انسان تجسم ميكرد و خلقت را بدون انسان ناقص و بي هدف ميدانست.
سراپاي اشعار نسيمي را هالهاي از عرفان و تغزل لطيف و شيوا در بر گرفته است. زندهدلي و شادابي مهمترين خصيصهي اشعار او است. شاعري است كه با مرام مترقي خويش به مبارزه با پليديها و پلشتيها برخاسته و عمري را با آفرينش ادبي خود در جهت نيكيها و زيباييها سپري كرده است. همين امر باعث گرديده كه دشمنانش گرد هم آيند و زندگي را بر او سخت گيرند و شاعر را مجبور به ترك ديار سازند.
قلب پرشور شاعر انسان دوست هرگز از طپش نايستاد و هر جا رفت مردم را دور خود گرد آورد. او كه بيشتر آثار خود را دربيان دردهاي ملت خويش به زبان مادريش (تركي) آفريده، وقتي عرصه را بر او در وطنش تنگ كردند به شيراز روي آورد؛ در شيراز بود كه سخن خود را به زيور فا رسي آراست، به طوري كه حافظ شيرازي از اشعار پرشور اين ترك پارسيگوي به وجد آمد و پيران را بشارت داد:
تركان پارسي گوي بخشندگان عمرند
ساقي بشارتي ده پيران پارسا را.
اما چون در شيراز نيز زندگي را بر او سخت گرفتند رهسپار ديار روم شد و سپس وارد شهرهاي اعراب شد و در نهايت در حلب كه جزء مصر به شمار ميآمد ساكن شد و در آن جا زبان به عربي فصيح ساخت و ديوان عربي خلق كرد. در هر زباني كه باشد نسيمي شاعري پرشور و انسان دوست است و زبان وسيلهاي است براي بيان انديشه و احساس، و چه زيبا وسيلهاي! او كه در تمام عمر پربارش زندهدل، شاداب و پرروح بود در لحظهي مرگ نيز چنان رشادتي از خود بروز داد كه تاريخ كمتر نمونهاي اين چنين به خود ديده است. فعاليت سياسي، عصيان فلسفي و مبارزهي بيامانش با ستمگران، نسيمي را به سوي مرگ سوق داد. دشمنانش براي نابودي او متحد شدند، وجود او را براي تداوم حكومت ظالمانهي خويش مانع دانستند. لذا حكم اعدامش را صادر كردند و ا ز مفتي دربار فتواي ارتداد نسيمي را گرفتند. كتاب زندگي اين شاعر عشق و شهادت به سال ۷۹۶ هـ در شهر حلب بسته شد. فتوا چنين دادند كه او اشخاص نادان و بيخرد را اغوا كرده است. در دارالعدل حلب درمحضر ابنخطيب النصيري، شمسالدين اين امينالدوله نايب قاضي القضاهي، شيخ عزالدين و قاضي القضاهي شهاب الدين الحنبلي محاكمه صورت گرفت. پس از محاكمه مؤيدالسلطان اين امر را صادر كرد كه «بايد پوست از نسيمي برگيرند و هفت روز در شهر در معرض تماشاي عموم گذارند دست و پايش قطع كنند» .
زندگي شرافتمندانهي نسيمي با مرگ جسورانهاش در هم آميخت و از او افسانه و اسطورهاي در تاريخ ساخت.[۶] آن كس كه خوب زندگي كند مرگ خوب را هم انتخاب ميكند. او را به ميدان ميآورند و مراسم پوست كندن آغاز ميشود. او، رنج و عذاب را مردانه به جان ميخرد، هماني كه فتوا داده بود:«نسيمي آن چنان كافري است كه اگر قطرهاي از خون ناپاكش به قسمتي از اعضا ي بدن كسي بخورد قطع آن عضو واجب است».
اتفاقاً در جريان پوست كندن وي، قطرهاي از خون نسيمي به انگشت او ميچكد. مردم بدان اشاره ميكنند، فتوايش را يادآور مي شوند ولي او حاشا ميكند و ميگويد: « من آن را به عنوان مثال گفته بودم». اينجاست كه شاعر با ديدن بيايماني قاضي ميخروشد:
زاهد بن بير بارماغين كسسن دؤنر چقدن كئچر
گؤر بو مسكين عاشقي سرپاسويارلار آغريماز.
نسيمي اعتقاد راستين و ايمان استوار خود را نشان داد. مسلم اين كه با رفتن خون از تن، چهرهاش به زردي ميگرايد. دشمنانش زردي رخش را بر او ايرادگرفتند و آن را دليلي بر ترس او دانستند، اما او چون جد بزرگوارش «بابك»، رو در روي دشمنان، خود را آفتاب عشق خواند، مگر لحظهي غروب، رنگ آفتاب به زردي نميگرايد؟ و چنين خواند:
آن دم كــه اجـل موكـل مـرد شـود
آهم چـو دم سـحرگهي سرد شـود.
خورشيد كه پردلتر ازو چيزي نيست
در وقت فرو شدن رخش زرد شود.
تاريخ چنين مرگ شكوهمندي به ياد ندارد. آيا چنين انساني شايستهي تكريم نيست؟
ادبیات ترکی در این دوره پیریزی شد؛
شعر گفتن به ترکی در قرن نهم، که مسبوق به آثاری مانند اشعار ترکی سلطان ولد پسر جلال الدین محمد بلخی بود، در این قرن با حمایت شاهزادگان و امرای تیموری، رشد کرد، به طوری که آثار فراوانی به نظم و نثر ترکی پدید آمد. میرحیدر مجذوب، میرحیدر ترکی گوی، لطفی، نصیبی، قطبی، لطیفی و میرعلی کابلی از شاعران ترکی گوی این دورهاند.
بسیاری از شاهزادگان و امرای تیموری به فارسی و ترکی شعر میسرودند، چنانکه امیرعلیشیر نوائی به هر دو زبان آثاری به نظم و نثر دارد.
خلیل سلطان، پسر میرانشاه، به ترکی و فارسی شعر میگفت.
در این دوره ورود لغات ترکی جغتایی و مغولی به زبان فارسی افزایش یافت. واژههایی مانند آل تمغا، تمغاچی، یرلیغ، قوریلتای، و بِتِکچی که از روزگار مغولان در تشکیلات اداری ایران رایج شده بود، به کار میرفت.
رواج ادبیات ترکی جغتایی در پایان عصر تیموری سبب شد که برخی شاعران ترکی زبان، بویژه در ماوراءالنهر، به ترکی و فارسی شعر میسرودند و دیوان داشتند. این روش را امیر علیشیر نوائی و فضولی بغدادی رونق دادند.
در نثر ترکی تَزوک نویسی (توزوک) رایج شد که تزوکات تیموری منسوب به تیمور گورکانی مهمترین نمونه آن است. بعدها این جریان ادبی در هند دوره بابریان ادامه یافت.
اميرعلي شير نوايي
امیرعليشير نوايي از دانشمندان و متفكران دنياي ترك و ايران است كه در هرات خراسان به دنيا آمده، اجدادش در دربار تيموريان بودهاند از جمله پدرش قياسالدين محمد از چهرههاي ماندگار و قهرمان ايل و ملت جغتايي بوده و مادرش دختر شيخ ابوسعيد از اميران كابل بوده است. پدرش قياسالدين در زمان شاهرخ ميرزا قدرش افزونتر بود و مردي با كياست و مدبر كه امور كشور را به خوبي تمام اداره ميكرد. اميرعليشير در سال ( ۱۴۷۲ م ) به دربار دعوت ميشود تا وزارت را بپذيرد و از اين زمان، او وارد كارهاي دولتي ميگردد بطوريكه در اندك مدتي با توجه به تدبير بسيار خوبش، هم كارهاي دولتي و كشوري را سروسامان ميدهد و هم توجه مردم را جلب ميكند و در راه امنيت و آزادي مردم كارهاي شايستهاي به انجام ميرساند. اما در نهايت او در سال ۱۵۰۱ م در هرات در نتيجهي عارضهي قلبي از دنيا رفته است.[۷]
او درراه وحدت و اعتلاي فرهنگ تركان زحمات فراوان كشيده و خود گفته است:
ايسترسه بير اولسون، ايسـترسه مـينبيـر،
|
بـوتون تورك ائللري آنجاق منيمديــر.
|
نوايي هم شاعر است هم نويسنده، هم محقق است و هم سياستمدار. او با شعر وارد دنياي ادبيات شده و سپس تذكرهها نوشته است و در خدمت ملتهاي ترك زبان به آفرينش آثار تركي همت گماشته است. اشعار او زیباترين نمونههاي ادبيات اوزبك ميباشد در عين حال فرصت ادبي و فرهنگي او شامل حال همهي ملتهاي تركي ميباشد. غزليات او از نظر موضوعي بسيار متنوعوالوان است.
عشق و محبت، احساس و انديشهي نوايي جدا از روحيهي اومانيستي و خواستهاي اجتماعي فلسفياش نيست. او در پرداختن به محبت و زيبايي بسيار صميمي و صادق است و چون اشعارش تراويده از روح صداقت و بيآلايشي است دقيقاً بر دل خواننده مينشيند. در حقيقت، او انساني است والا كه جهانبيني برتري داشته و تمام هم و غم خود را در راه سعادت انسانها و وطنش به كار برده و حقش است كه در تاريخ جزو چهرههاي محبوب و دوست داشتني ماندگار شود.
قهرمان اصلي غزليات ليريك نوايي همانا انسان عاشق است، انساني كه تمام زندگياش و وجودش لبريز از عشق به انسانها و انسانيت است و داراي اخلاق پسنديده چون وفا، گذشت، فداكاري و… است.
نوايي در اختصار گويي نيز بيهمتاست به رباعي زير توجه كنيد:
غـربتـده غـريـب شادمان اولمازايميش،
|
ائـل اونـا شفـيق مـهربـان اولمازايميش
|
نوايي، تنها به تركي شعر نسروده، بلكه التفات به زبان فارسي نيز داشته است.
اميرعليشير نوايي ديوان اشعار فارسي را با تخلص «فاني» و ديوان تركياش را با تخلص «نوايي» نوشته است. درسال۱۳۲۷، جمهوري ازبكستان پانصدمين سالگرد تولد نوايي را جشن گرفت وكنگرههاي بزرگداشت وي در جهان منعكس گرديد. در اين سال بسياري از كتابهاي نوايي به زيور طبع آراسته شد.آثارش مورد بررسي و تحقيق قرار گرفت و دركشورهاي ذينفع آثارش مورد توجه واقع شد. نسخههاي خطي آثارش گردآوري گرديد. از جمله دركشور ما ايران نيز ديوان فارسياش توسط اديبان ايراني مورد تدقيق و تدوين قرارگرفت و چاپ گرديد و برخي از آثارش از تركي به فارسي ترجمه شد. در اين ميان از خدمات دكتر علي اصغر حكمت و دكتر ركن الدين همايون فرخ ميبايست ياد كرد كه ضمن نگارش مقالاتي در اين زمينه ـ شخصيت و آثار نوايي ـ ديوان و آثارش را به طبع رساندند و برخي از اديبان ايراني در جشن برگزار شده درتاشكند همراه با مقالات مبسوطي شركت كردند.
در اين بزرگداشت فلسفهي عمیق، دانش ژرف و تحقيقات دقيق و افكار عميق او مورد تجليل قرار گرفت و علی اصغرحكمت در مقالهي خود نوشت كه «آثار اصلی و عاليقدر نوايي به زبان تركي است و باعث شده كه سخنان فارسي اوتحت الشعاع قرار گيرد»۱. و اضافه مينمايد : «كتاب مجالس النفايس تذكرهي ذيقيمتي است شامل نام شعراي معاصر با امير كه به زبان تركي است و در اين اواخر دو ترجمه به فارسي از آن به دست اين بنده رسيده و هر دو را در تهران به سال ۱۳۲۳ به طبع رساندم».[۸]
نسخههاي خطي آثار نوايي در كتابخانههاي ايران موجود است از جمله نسخهي ديوان فارسي و مثنوي لسان الطير و… را ميتوان نام برد. نوايي عشق وافر به زبان تركي داشته اما هرگز به فارسي نيز بيتفاوت نبوده است بطوري كه ميگويد:
معني شيرين و رنگينم به تركي بيحدست،
فارسي هم لعل و درهاي ثمين، گر بنگري.
دكتر همايون فرخ كه ديوان فارسي «فاني» را مرتب كرده، نوشته است «اين امير بزرگ، مقامي سترگ در ادب و اخلاق دارد و از جمله صدور كميابي است كه خدمات شايسته و ارزنده به فرهنگ و زبان فارسي مبذول داشته و شايسته است او را در رديف صاحب ابن عباد، خواجه نصرالدين طوسي، خواجه نظامالملك و خواجه رشيدالدين فضل اله به شمار آورد».[۹]
اين ديوان فارسي كه درسال ۱۳۷۵ در تهران به همت همايون فرخ به چاپ رسيد از روي نسخهاي چاپ شده است كه در زمان اين عالم استنساخ شده و داراي ۵۰۵ غزل فارسي است. او نيز اذعان ميكند «امير كه در شعر فارسي دست داشته، در زبان تركي از شعراي بينظير و بيبديل است و همه استادي او را در اين زبان تأييد و تصديق كردهاند. با توجه به اين نكته و اينكه شاعري است خوش ذوق، مردي سخن شناس هم بوده است و تذكرهي مجالسالنفاس او بهترين گواه اين مدعاست».[۱۰]
.. |
در طول تاريخ، تذكرهها و تواريخ از زندگي، كارها و آثار نوايي سخن رانده و همگي از او به شايستگي نام بردهاند. از جملهي اين منابع ميتوان به تذكرهي دولتشاه، تحفهي سامي، حبيبالسير، بهارستان جامي و سنگلاخ اشاره كرد. امير دولتشاهبن علاءالدوله بخت شاه سمرقندي مؤلف تذكرهالشعرا، معاصر اميرعليشير نوايي بوده و به همين مناسبت گفتهي او در مورد نوايي سندي ارزنده است. “اين روزگار خسرو از نصايح مفيدش مستفيض و اصحاب مناصب و ارباب مراتب از صحبت شريفش مشكور و راضي، مجلس منيعش مقصد فضلاست و درگاه رفيعش مرجع ضعفا و فقرا، خوان نعمتش براي مهجوران نعمت مهيا نموده و باب كرمش بر رخ نيازمندان دائماً گشاده ».
سام ميرزا نيز در تحفهي سامي مينويسد: «در شعر تركي مطلقاً تخلّص ايشان «نوايي» است و در ديوان فارسي تخلصش «فاني» و ديگر در رعايت اهل فضل به لغايت كوشيده و به يمن تربيتش هر يك از فني نادرهي عصر گشته، مصنفات غرا به نام آن امير توفيق آثار نوشتهاند و ديگر ابواب خيرات و مبرات مفتوح داشته، به تعمير هفتاد بقاء خير از آن جمله نود رباط است كه در اكثر آنها در ايام آواش به صادر و وارد ميدهند و به تأسيس مدارس و خوانق و پل موفق شد و ديگر به يمن رعايت او ارباب حرفه چون مصّور و مذّهب و محرّر، خطّاط و نقّاش و ساير اهل صنايع در آن امور نهايت دقت به تقويم رسانيدند و يگانهي روزگار گشتند». دكتر همايون فرخ به نقل از حبيبالسير و روضهالصفا آورده است: «امير عليشير مردي بوده است به تمام معني وارسته، بلند همت، بذّال، علم دوست و عاشق و دل باختهي دانش و هنر و چنانكه خواهد آمد بيشتر اوقاتش را به مطالعه و تحقيق و تأليف و تصنيف و يا مجالست و مباحثه با دانشمندان، ظرفا و شعرا معروف ميداشته و حتي شبها در كنار بالينش تاصبح شمع ميسوخته و دوات و قلم و كاغذ حاضر داشته تا اگر بيدار شود و معني و مطلبي به خاطرش برسد يادداشت كند».[۱۱]
به گفتهي صاحب قاموسالاعلام، كتابخانهي بينظيري در هرات فراهم آورده بود كه درآن به روي عموم طالب علمان و پژوهندگان دانش گشوده بوده است. خواندمير مورخ شهير و نويسندهي حبيبالسير از اين كتابخانه بهرهها برده و نوشته است كه «پيوسته عدهاي كثير از خطاطان و خوشنويسان و مذّهبان و مصوّران و صحّافان به نام در دستگاه كتابخانهي امير مشغول استنساخ از كتب ناياب بودهاند».
امير عليشير نوايي در سن ۳۵ سالگي از سمرقند به هرات رفته « ۸۷۶ هـ » ومدّت ۳۰ سال يعني تا سال ۹۰۶ در دستگاه سلطان حسين ميرزا به شغل ديواني اشتغال داشته است. در اين مدت بيش از ۶۰ هزار بيت شعر سروده و سي جلد آثار منثور و منظوم تأليف و تنضيف كرده است.[۱۲]
مؤلف قاموسالاعلام از ملقب شدن امير به ذواللسانين سخن ميراند و ضمن اينكه او را از پيشوايان شعر تركي ميداند در عين حال از اعاظم شعراي فارسي ميخواند. حكيم شاه محمد قزويني مترجم مجالس النفايس كه ۲۱ سال بعد از مرگ امير ترجمه كرده است مينويسد: «و كمال قدرت بر شعر فارسي و تركي داشته، وليكن ميل خاطر عاطرش به تركي گفتن بيشتر افتاده و خمسهي تركي او مشهور است و قريب سي هزار بيت خوب است و كسي شعر تركي بهتر از او نگفته و گوهر نظم و نثر بهتر از او نسفته ».[۱۳]
تاريخ ادبيات از شاعران تركي گويي كه به لهجهي جغتايي شعر سرودهاند سخن ميرانند و نام شعراي تركيگويي چون مير حيدر مجذوب، لطفي، مولانا نصيبي، مولانا كمال، حاج ابوالحسن، مولانا قطبي، مولانا ترضاي، مولانا انايي، مولانا لطيفي، مولانا حريمي قلندر، مير علي كابلي سمرقندي، ميرزا بيگ و شيخ آذري كه به زبان تركي شعر سرودهاند ولي هيچيك نتوانستهاند در مقام استادي به پايهي نوايي برسند.[۱۴]
عبدالرحمن جامي شاعر بزرگ فارسي گوي نيز از قدرت كلام نوايي چنين ياد كرده است:
به تركي عجب نقشي آورد عجب
كه جـادو و كـان را بود مهـر لب.
به بخشـود بـر فـارسي گـوهـران
بــه نـظـم دري درّ نــظـم آوران.
كه گر بـودي آنهـم به لفظ دري
نـمانـد مجـال سـخـن گستـري.
نوايي در ديوان فارسياش نيز به شيريني و رنگيني كلامش در زبان تركي واقف است و بارها بدان اشاره كرده است. نوايي به شاعران آذربايجان توجه خاصي داشته و از آن جمله شيفتهي عمادالدين نسيمي بوده است. ضمن اينكه نوايي از ديوان نسيمي بهرهها برده است به زندگي پر از رنج و مشقت، در عين حال سرافرازانه و مردانهي وي نظر داشته است.
شاعران بسياري نيز بعد از نوايي از ديوان وي بهرهها برده و به او ارادت داشتهاند حتي تخلص نوايي را براي خود برگزيدهاند كه ميتوان به خيالي نوايي، حسيني نوايي، حالي نوايي و شكري نوايي اشاره كرد.[۱۵]
آثار امير عليشير نوايي عبارتند از[۱۶]:
خمسه:
-
تحيهالابرار
-
فرهاد و شيرين
-
ليلي و مجنون
-
سد سكندري
-
سبعه سياره
ديوانها:
-
غرايبالصفر
-
نوادرالشباب
۸ . بدايعالوسط
-
فوائدالكبر
ديگر آثار:
-
مجالسالنفايس
-
سراجالمسلمين
-
اربعين منظوم
-
نظمالجواهر
-
محبوبالقلوب
-
تاريخ ملوكالعجم
-
نسائمالمحبه
-
تاريخالانبيا
-
رساله عروضيه
-
خمسهالمتحيرين
-
محاكماتاللغتين
-
منشات تركي
-
شيخ صنعان
-
مفردات در فن معما
-
مناجات نامه
-
ميزانالاوزان
-
لسانالطير(ترجمهي اثر شيخ عطار)
-
حالات پهلوان محمد ابوسعيد
-
حالات سيد حسن اردشير
-
نفحاتالانس(ترجمه)
-
نثر اللئاني
-
بدايعاللغه